چکیده
زن همانند مرد میتواند در جامعه برای تربیت فرزند، تعاملات اقتصادی، فرهنگی نقش ایفانماید، زن نیمی از جمعیت انسانها را تشکیل میدهد. اما بین زن و مرد در قابلیتها و تواناییها تفاوت است نه این که زن پستر از مرد باشد. زن احساسش تواناتر از مرد است و مرد عقلانیتش، زن به صورت معمول جثهی کوچکتری از مرد دارد اما در کنترل و تربیت فرزند از مرد تواناتر است. تفاوت است اما پستی و بلندی نیست.
کلید واژهها
جامعه، تربیت، زن، توانایی
مقدمه
در جامعه امروزی چه جهان سوم و کشورهای اسلامی و یا دنیای غرب، به صورت معمول زن نتوانسته است موقعیتی را که دارد کسب نماید. به این خاطر است که زن مورد سوء استفاده و بهرهکشی اقتصادی قرار گرفته است. زنان در کارهای پست مورد استفاده قرار گرفته مانند تایپ و منشیگری و با مزد و حقوق مادی کمتر از مردان.
زن و جامعه
اگر روزی بر روی زمین فقط مرد باشد و زن نباشد، معمول این خواهد بود که نسل انسان منقرض گردد و بلعکس اگر زن باشد و مرد نباشد، باز هم انقراض نسل بشری را در پی دارد. پس زن و مرد هردو می تواند باهم بقای نسل بشری را تضمین کند. حال این سوال در ذهن خطور می کند که نسل به وجود آمده را چه کسی باید تربیت کند؟ و برای زندگی کردن آماده سازد؟ مرد که پدر فرزند است، یا زن که مادر است؟
اگر پدر به تنهایی تربیت و نگهداری و پرورش فرزند را به عهده بگیرد، باید از کارهای دیگر مانند: تامین نیازهای اقتصادی خانواده، روابط با خارج از خانواده، کار در جامعه برای حل مسایل اجتماعی را تعطیل کند و یا بسیار کم کند به گونه ای که صرفا مصروف نگهداری و تربیت فرزند گردد. و یا مادر این مسوولیت را به عهده بگیرد که باز هم مسایل مشابه به پیش خواهد آمد.
زندگی بشری در طول تاریخ نشان داده است که پدر و مادر باهم در تربیّت و اجتماعی ساختن فرزندانشان نقش داشته اند، منتهی نقشها متفاوت بوده اند، نقش مادر بیشتر به تربیّت فرزند در کودکی بوده و یا به فرزند کارهایی را آموخته که در محیط خانواده انجام می شده مانند طبخ غذا، دوختن لباس، نظافت منزل و… و مرد بیشتر در آموزش کارهای بیرونی و حرفه آموزی به فرزند یاری رسانده است.
بیشتر فیلسوفان قدیم هم مانند افلاطون، ارسطو و بوعلی سینای بلخی بر این اعتقاد بودند که «طبع انسانی این است که اجتماعی زندگی کنند.» و جامعه شناسان هم مانند آگوست کنت، دورکیم و زیمل بر این باور هستند که «نیازهای انسانی موجب می گردد که به صورت اجتماعی زندگی کنند.» از جانب دیگر کوچکترین واحد تشکیل دهنده ی جامعه ی انسانی را خانواده تشکیل می دهد. خانواده است که بنیان جامعه و گروههای انسانی را تشکیل میدهد.
در درون خانواده هنجارها و ارزشهایی وجود دارد که باید توسط اعضای آن رعایت و تطبیق گردد که هستهی مرکزی این واحد را در جهت عمل هنجارها و ارزشها پدر و مادر تشکیل میدهند؛ چرا که اگر پدر و مادر نتوانند طبق ارزشها و هنجارهای پذیرفته شدهی جامعه و خانواده عمل نکنند، بنیان آن رو به نابودی خواهد رفت. یعنی دو جنس متفاوت زن و مرد است که خانواده و نظام اجتماعی را می سازند.
از نظر روانی هم مرد نیازمند زن است و هم زن نیازمند مرد. هیچکدام بدون دیگری نمیتواند آرامش روحی و روانی داشته باشند. اگر پایبند اعتقادات مذهبی باشیم میگوییم که: زن و مرد هرد و مخلوق خداوند است که به صورت مساوی و امّا متفاوت خلق شده اند، که تفاوتهایی از نظر جسمی و روحی دارند امّا از حقوق اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی مساوی برخورداراند.
زن ظریف است، احساس قوی دارد، مرد از نظر جسمی قوی است و احساس ضعیفتری نسبت به زن دارد. ولی هیچکدام به تنهایی به کمال نمیرسند بلکه در کنار هم است که راه تکامل میپیمایند. به تنهایی نه مرد به آرامش روحی میرسد و نه زن. در قرآن شریف میخوانیم:«هنّ لباس لکم و انتم لباس لهنّ» این آیه شریفه خطاب به مرد است و اشاره به زن هم می کند که: زن پوشش مرد است، آرامش روحی، روانی و جسمی مرد است و مردهم پوشش و موجب آرامش زن است.
با توجه به این مطالب آیا سزاوار است که زنان مورد اذیت و آزار قرار بگیرند و از قافلهی پیشرفت و ترقی فکری و آموزشی امروز جهانی و ملّی به دور و محروم بمانند؟ زنان تحصیل نکنند و در امور اجتماعی و سیاسی تصمیم نگیرند و صرفا در خانه بنشینند و کار طبخ، دوخت و دوز و نظافت منزل را انجام بدهند؟ در این صورت آیا انتظار می رود که فرزندانی با فکر و عالم وارد جامعه گردند؟ باز هم انتظار می رود که جامعه ای پیشرفته و هنگام با تخنیک و صنعت روز داشته باشیم؟ ازنظر اقتصادی رشد کنیم، از نظر فرهنگی و اجتماعی توسعه پیداکنیم؟ یک انکشاف مثبت را امید داشته باشیم؟ قطعا جواب منفی می باشد و مشکلات و معضلات اجتماعی همچنان باقی خواهد ماند.
اگر بر این باور باشیم که ورود زنان در جامعه و کار و تحصیل در بیرون از خانه باعث فساد اجتماعی و اخلاقی می گردد. باید فکر کنیم که روابط را چنان تنظیم کنیم که جلو هرگونه فساد اخلاقی و اجتماعی گرفته شود و شرایط آن هم مهیا نگردد. در صورت ممکن از مکانی که زن و مرد در کنار هم کار می کنند و اختلاط صورت می گیرد دوری گردد، و یا اعتقادات دینی به گونه ای پیشرفت کند که به فکر خلاف نیفتیم. از جانب دیگر کار خلاف قانون و شرع جرم است و جرم هم در صورت اثبات جزا دارد و مجرم جزا می بیند. امّا جلو گیری از تحصیل و آموزش و کار، نوعی از بین بردن حق اجتماعی و انسانی است و این توبیخ انسان است بدون این که جرمی مرتکب شده باشد. جلو گیری از ترقی و رشد و انکشاف جامعه ی انسانی ست. چون یک انسان دانشمند و عالم شاید بتواند تغییری در ساختار اجتماعی بوجود آورد که باعث تحول در تمام امور یک جامعه گردد.
باز میتوان گفت که: چون زن از نظر جسمی ظریف تر از مرد است، سزاوار است که مورد بیحرمتی و ضرب و شتم قرار گیرد؟ آیا از کرامت انسانی به دور نخواهد بود که به انسانی توهین کنیم، چه رسد به این که به خود اجازه بدهیم او را مورد ضرب و شتم قرار دهیم؟ گرچه که تاریخ بشری نشان میدهد که قرن ها زنان در بین اقوام و قبایل مانند «ملک» معامله شده است. در مقابل آوردن زن به خانه ی شوهر باید پول و یا مال دیگری به برادر و یا پدرش پرداخت گردد، چون مال است. باور بر این بوده است که زن مانند اشیاء مال بوده. اما جا دارد که در جامعه ما این باورها دیگر محو گردد و زن به عنوان یک انسان دارای احترام و کرامت انسانی باشد. نه مال و نه ابزار ارضای هوسها.
نتیجه
کرامت انسانی در ذات بشر موهبتی است الهی که بین زن و مرد تفکیک نگردیده است. در برخی فرهنگها به خاطر این که زن از نظر نظامی و جثه با مرد تفاوت داشته مورد تبعیض قرار گرفته است. اما در ادیان الهی تبعیض بین زن و مرد وجود ندارد و تصریح هم نشده است اما تفاوت یک امر طبیعی است.