سده ای به درازای تاریخ بشر، محققان، مورخان و صاحبنظران حوزه توسعه و پیشرفت میگویند: سرعت، وسعت، ابعاد و میزان توسعه و جهش علمی، فرهنگی، صنعتی، اقتصادی و اجتماعی جامعه بشری در طول قرن بیستم میلادی، مساوی و معادل با تمام پیشرفتها و دستاوردهای مادی و معنوی فرزندان آدم در طول تاریخ چند ده هزار ساله خود بوده است؛ یعنی هرگاه میزان و ابعاد پیشرفتها، اکتشافات و ترقی یات نرمافزاری و سختافزاری جامعه بشری را از سپیدهدم تاریخش تا پایان قرن نوزدهم ـ که مجموعاً به دههاهزار سال بالغ میگردد ـ در یک پله ترازو قرار دهیم؛ و میزان پیشرفتها، ابداعات و نوآوریهای بشر را تنها در محدوده قرن بیستم، در پله دیگر ترازو جای دهیم؛ همین یک قرن به تنهایی با تمام آن قرون و اعصار برابری خواهد کرد. به عبارت دیگر، کاروان پرشتابِ علمی، فناوری و نوآوری بشری در قرن یادشده، ره دهها هزارساله را در یک سده پیموده است و هفت شهرِ توسعه، نوسازی، نوزایی، نوآوری، آبادانی و ترقی مادی و معنوی را در یک قرن پشت سر گذاشته است. قرن بیستم در سریال صدها قسمتی سرنوشت و سرگذشت تمدن و پیشرفت بشری، شب قدری بود برتر و پرثمرتر از هزار ماه و برابر با کل تاریخ و پیشینه انسان. کار و پیکار علمی و عملی فرزندان آدم در این صد سال، معادل و مساوی بود با بیش از پنجاه هزار سال تلاش و تجربه اندوزی فکری و عملی آنها. علیرغم اینکه جنگها و منازعات ویرانگر و تباه کنندهای چون دو جنگ جهانی اول و دوم، منازعات منطقهای چون جنگهای ویتنام، شبه جزیره کره، هندو چین، هند و پاکستان، اعراب و اسرائیل، بالکان، عراق و ایران، افغانستان، الجزایز، اسپانیا، جنوب افریقا، سودان، سومالی، صحرا، رواندا، کامبوج و دهها منازعه خرد و بزرگ دیگر؛ به اضافه کشتارها و سرکوب های احزاب و دولت های کمونیستی در اردوگاه شرق (مانند قتل بیست میلیون انسان توسط استالین در شوروی سابق)، کشتارها و سرکوبهای دولتهای نظامی و مستبد در جهان سوم (به ویژه امریکای لاتین و افریقا)، تلفات و ضایعات ناشی از جنبشهای رهاییبخش ضد استعماری و ضد استبدادی در جهان سوم، انقلابهای بزرگی چون انقلاب اکتبر روسیه، انقلاب کمونیستی چین، انقلات کوبا، جنبش استقلال هند، جدایی پاکستان از هند، جدایی بنگلادش از پاکستان، مبارزات استقلال طلبانه مردم اندونزی و دهها رویداد پرتلفات و خسارت بار دیگر جملگی در همین قرن اتفاق افتادند که تعداد تلفات انسانی و میزان ضایعات مادی آنها با تمام جنگها و منازعات خونین و زیانبار تاریخ بشر برابری میکرد؛ اما با وجود اینهمه رویدادهای ویرانگر و بنیان برانداز، باز هم قرن یادشده قرن جهشها، درخششها، انقلابها، رنسانسها و پیشرفتهای حیرتآور و خیره کننده بشر هم بوده است. نکته بسیار بدیع این است که «مرگبارترین قرن، پربارترین قرن» هم بوده است؛ پرکشمکشترین سده، مشعشعترین سده هم بوده است. فرزندان آدم در این قرن، سوار بر توسن دانش و دانایی، تجربه و یادگیری، خلاقیت و نوآوری، پهنه پهناور هستی را درنوردیدند و از دل ذرّه (اتم و ژن) تا فراز کره ماه، پهنه پهناور کیهان و اعماق اقیانوسها را تحت سیطره خویش در آوردند. پدیدههای بدیع و بیمانندی چون انقلاب ارتباطات، انفجار اطلاعات، جهانی شدن و دهکده جهانی، شکافتن اتم، تسخیر فضا، شبیهسازی موجودات زنده و ابداع صدها پدیده تازه و شگفت و فتح صدها قله رفیع پیشرفت و نوآوری، در همین قرن میسر گردید. اما بسی جای شگفت، تأمل و تأسف است که مسلمانان، ممالک اسلامی و دنیای اسلام، این لیله القدر بیبرگشت و این قرن مشعشع و طلایی را در خواب غفلت و رخوت سپری کردند. در حالی که دیگران در همین سده، هفت شهر توسعه و آبادانی و هفت اقلیم دانش و نوآوری را پیمودند، مسلمانان و ممالک متفرق اسلامی هم چنان اندرخم یک کوچه و در غم یک لقمه نان باقی ماندند. قرن مشعشع و پرثمر بیستم، برای مسلمانان و امت تمدنساز اسلامی، قرن سکوت و رکود، رخوت و فترت، انحطاط و انجماد و پسروی و درجازدگی بود. به همان سرعت و وسعتی که دیگران به سوی قلهها صعود کردند، مسلمانان به همان سرعت و وسعت، به سوی درّهها سقوط نمودند. آخرین امپراتوری قدرتمند اسلامی (عثمانیها که آخرین نماد یکپارچگی امت اسلامی بود) در همین قرن با تهاجم قدرت های رقیب فروپاشید. سرزمین پهناور اسلامی در همین قرن به بیش از ۵۰ کشور و سرزمین کوچک و ضعیف، تجزیه و تقسیم گردید و همراه با مناقشات و منازعات ارضی و مرزی فراوان، اسباب نفاق و چند دستگی امت واحد اسلامی را فراهم نمود. پدیده شوم استعمار و غارت ملل ضعیف که از سده نوزده میلادی آغاز گشته بود، در این قرن اغلب سرزمینهای مسلماننشین را فراگرفت و هربخشی از قلمرو پهناور دنیای اسلام، تحت اشغال یا سیطره یکی از استعمارگران و کشورگشایان اجنبی قرار گرفت. پنج کشور مسلماننشین ترکستان غربی (به شمول قزاقستان، قیرقیزستان، ازبکستان، ترکمنستان و تاجیکستان) و چندین سرزمین اسلامی در قفقاز و ماورای قفقاز (به شمول جمهوری آذربایجان، چچن، اینگوش، تاتارستان، اویستای شمالی، اویستای جنوبی و …) در اوائل قرن بیستم تحت اشغال روسیه درآمدند. سرزمین وسیع ترکستان شرقی (سین کیانگ یا ایالت جدید) که مأوای اقوام مسلمان و ترکتبار اویغور بود، نیز به اشغال امپراتوری چین درآمد و تا امروز هم تحت اشغال و ستم این کشور قرار دارند. اغلب ممالک اسلامی در خاورمیانه و شمال افریقا نیز تحت سیطره انگلیس، فرانسه، ایتالیا و دیگر استعمارگران و چپاولگران اروپایی قرار گرفتند. سرزمین کهن و مقدس فلسطین نیز در همین قرن بیست تحت اشغال یهودیان درآمد و اکنون شصت سال است که هم چنان از این زخم چرکین خون میچکد. دیگر زخمهای ناسور و درمانناپذیر بر پیکره امت اسلامی مانند کشمیر، چچن، بوسنی، لبنان و امثال آنها نیز در همین قرن شکل گرفتند. ازسوی دیگر همزمان با حاکمیت عصر فترت و انحطاط در درون دنیای اسلام و مسلمانان، برخی پدیدههای منفی و منفور از مغرب زمین نیز وارد قلمرو جوامع اسلامی گردید و موجبات تشتت و عقب ماندگی مسلمانان را فراهم ساخت. از جمله، پدید تفرقهانگیز و خصومتآور ناسیونالیزم و ملیّتگرایی در آغاز همین قرن از مغرب زمین وارد ممالک اسلامی گردید و ناسیونالیزم منحط عرب، ترک، فارس، افغان، کرد، بربر و امثال آنها را به ارمغان آورد که بر اثر آن یک امت بزرگ و واحد به بیش از پنجاه کشور کوچک، ضعیف و اغلب متخاصم تبدیل گردید. به دلیل همین رخوتها و غفلتهای بنیانبرانداز که در آخرین سدهی هزاره دوم (قرن بیست) دامنیگر امت پیشرو و تمدنساز اسلامی بود، ملتهای مسلمان و ممالک اسلامی در حالی وارد هزاره سوم گردیدند و این فراز سرنوشتساز از حیات تاریخی خود را آغاز نمودند که هم در سطح جهانی، دنبالهرو کاروان توسعه و تمدن بشری بودند و مصرف کننده تولیدات و فراوردههای فکری و فنی دیگران؛ و هم در مقیاس داخلی و درونی، درگیر معضلات و چالشهای بیشمار و دردهای درمانناپذیر. در مقیاس جهانی و بین المللی، جوامع و دولتهای مسلمان در ساحتهای مختلف علمی، فنی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و … در قعر جدول ردهبندی کشورها و در انتهای صف پیشرفت و توسعه قرار داشته و دارند. هیچیک از ممالک اسلامی جزء هشت کشور بزرگ صنعتی و توسعه یافته جهان نیست. و هیچکدام در ردیف ده اقتصاد برتر و بزرگ دنیا مانند امریکا، ژاپن، چین، آلمان، هند، برزیل و امثال آنها قرار ندارند. از لحاظ سیاسی و پرستیژ بین المللی نیز هیچ کشور اسلامی از اعضای دائم و دارای حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل متحد نیست و در لیست نامزدهای احتمالی آینده (مانند آلمان، ژاپن، هند، برزیل، افریقای جنوبی و …) نیز قرار ندارند. هیچیک از کشورهای مسلمان جزء قدرتهای برتر نظامی، سیاسی، اقتصادی و صنعتی در سطح جهان به شمار نمیروند. در حالی که ۲۷ کشور کوچک و بزرگ عضو اتحادیه اروپا به سوی تشکیل و ترتیب ساختارها و بنیانهای واحد به پیش میروند و ۱۰ کشور عضو اتحادیه ملل جنوب شرق آسیا (آ.سه. آن.) موفق به تشکیل بازار مشترک اقتصادی شدهاند و حتی سازمان وحدت افریقا نیز به «اتحادیه افریقا» ارتقاء یافته است؛ دولتهای اسلامی همچنان درگیر منازعات و مناقشات داخلی و فاقد هرگونه انسجام درونی و هماهنگی در سطح بین المللی هستند. در واقع هیچگونه سازمان یا مرکز تصمیمگیریی که نماینده و سخنگوی ملل و دول اسلامی در سطح جهان باشد وجود ندارد. از سازمان کنفرانس اسلامی ـ که علی القاعده باید متولی چنین مسؤلیت و رسالتی در سطح بین المللی باشد ـ جز اسم و رسمی به یادگار نمانده است. در ساحه داخلی و درونی نیز ممالک اسلامی در حالی وارد هزاره سوم شدند که مشکلات و معضلات دیرپا و درمانناپذیری چون مسایل فلسطین، کشمیر، کوزوو، افغانستان، عراق، سومالی، لبنان، چچن، اویغورهای مسلمان در چین، اسلامستیزی در غرب و … به اضافه چالشهایی ناشی از گسترش افراط گرایی مذهبی مانند القاعده و طالبان و دیگر گروههای مسلح تندرو؛ دامنگیر دنیای مسلمانان و دولتهای اسلامی میباشد.
دلایل و عوامل انحطاط و رکود دنیای اسلام:
آنچه در فراز پیشین گفته شد، محدود و منحصر به تحولات (پیشرفتها و پسرفتها) در قرن بیستم میلادی بود. اما داستان و سرگذشتِ افول و زوالِ عصر رونق و شکوفایی فرهنگ و تمدن اسلامی و دچارگشتن مسلمان پیشرو و تمدنساز به وضعیت فلاکت بار کنونی، از چند قرن پیشتر (مشخصاً از قرون پانزده و شانزده میلادی) آغاز گشت و در نهایت به فرجام نافرجام کنونی منتهی گردید. همزمان با شکلگیری عصر رنسانس و نوزایی در اروپا و بیدار شدن مغرب زمین از خواب زمستانی طویل، مسلمانان و ممالک اسلامی، به سوی رخوت و رکود گام برداشتند. دلایل و عوامل استیلای روحیه رخوت و درجازدگی در میان مسلمانان؛ و در نهایت، پدید آمدن رکود و پسمانی کنونی، چه بوده است؟ اندیشمندان و مصلحان مسلمان بسیار کوشیدهاند به این پرسش کلیدی پاسخ دهند. در آثار و گفتارهای برجای مانده از اندیشمندان و مصلحانی چون سید جمال، اقبال لاهوری، مولانا مؤدودی، امام خمینی و امثال آنها، میتوان آراء و دیدگاههای آنان را در این خصوص به دست آورد. بررسی و بازخوانی همه آن دیدگاهها طبعاً مجال بیشتری میطلبد. ما در اینجا تنها به طور گذرا و مختصر دیدگاههای بیدارگر مشرق زمین، سید جمال الدین حسینی را مورد اشاره قرار میدهیم.
دیدگاه بیدار شرق (سید جمال الدین حسینی):
با تتبع در آثار، مقالات، نامهها و دستنوشتههای برجای مانده از حکیم و مبارز شهیر شرق سید جمال، میتوان برخی از دلایل و عوامل عقب ماندگی مسلمانان و دنیای اسلام را از دیدگاه آن بیدارگر شرق، اینگونه فهرستوار مورد شاره قرار داد:
رسوخ اعتقادات باطل و سست شدن باورهای ناب اسلامی در میان مسلمانان:
سید جمال در کتابی به نام نیچریه (مادیگرایی یا ماده گرایی) که در نقد و ردّ آن مکتب نوشته است، نفوذ مکاتب و عقاید بیگانه و متضاد با اعتقادات و باورهای مسلمانان مانند همین مادیگرایی و نیز ظهور فرق و مذاهب انحرافی در میان مسلمانان (مانند فرق باطنیه، صوفیه و…) را که در نهایت موجب سست شدن بنیانهای اعتقادی مردم و دورشدن آنان از اسلام ناب میگردد؛ یکی از عوامل مهم عقب ماندگی مسلمانان و تشتت فکری و فرهنگی دنیای اسلام میداند. ۱
تقلید کورکورانه از غرب:
سید در مقالات متعددی که در «گزیده عروه» موجود است، تفاوت اساسی و ماهوی میان فرهنگ، ارزشها و شیوه زندگی غربیان و مسلمانان را مورد اشاره قرار میدهد و سپس یادآور میشود که علوم، تئوریها و راهحلهایی که برای دنیای غرب، مفید و سودمند بوده اند، الزاماً برای شرق و دنیای اسلام نیز اینگونه نیست. هرکدام از این جوامع، از بیماریهای خاص رنج بردهاند و تجویز دارو و نسخه واحد برای آنها، کاری عاقلانه نیست. سید در این مقالات، دیدگاه کسانی را که خواستار پیمودن راه غربیان هستند و از گسترش فرهنگ و ارزشهای غرب در دنیای اسلامی جانبداری میکنند، به شدت مورد انتقاد قرار میدهد و تقلید کورکورانه از غرب را یکی از عوامل انحطاط دنیای اسلام میداند. ۲
کم رنگ شدن و از میان رفتن تعصب دینی:
سید در برخی از مقالات دیگر میگوید: حمیّت و تعصب دینی در میان مسلمان آنگونه تنزل کرده است که وقتی یک کشور و سرزمین اسلامی و یا گروهی از مسلمانان در یکی از بلاد اسلام مورد تعرض و تهاجم و حتی اشغال بیگانگان قرار گیرد، غیرت سایر مسلمانان به جوش نمیآید و از همدیگر دفاع نمیکنند. او دلیل این وضعیت را ضعف و قطع عُلقه و پیوند دینی و اخوت ایمانی میان مسلمانان میداند و معتقد است که دشمنان اسلام کوشیدهاند تا این نقطه اتصال و علقه پیوند را در میان مسلمانان نابود سازند. ۳
جهل و نادانی:
سید با اشاره به تمدن و دانش درخشان عصر اسلامی و دلایل افول آن عصر طلایی و مشعشع، به شدّت بر عقب ماندگی علمی مسلمانان میتازد و آنان را سرزنش میکند. او میگوید: هرگاه از وضعیت فلاکتبار کنونی مسلمانان و علل آن پرسیده شود، در پاسخ میگویند اجداد ما چنین و چنان بودند و نیاکان ما از کجا تا کجا حکومت میکردند. سید در پاسخ آنها میگوید: بلی ! نیاکان شما مردان کار و پیکار بودند و به چنان پیشرفتهایی دست یافتند؛ اما شما چرا در جا زدهاید و به سیره و شیوه نیاکان خود عمل نمیکنید؟ ۴
تفرقه و اختلاف:
سید در این مورد چنین میگوید: بدترین درد مشرق زمین این است که آنها در اتحاد میان خود با هم اختلاف دارند و در تأیید اختلاف با همدیگر اتحاد و اتفاق نظر دارند. آنها در میان خود عهد و پیمان بسته و متحد شدهاند که میان خود یکپارچه و متحد و متفق نشوند». ۵
استبداد و خودکامگی حاکمان:
به نظر سید، حکومتهای استبدادی و خودکامه که با غلبه و زور بر جوامع اسلامی حکومت میکنند، یکی از علل اصلی انحطاط و پسمانی مسلمین است و آنها راه رشد و ترقی جوامع مسلمان را سدّ میکنند: «ملتی که حل و فصل امور خود را با خود ندارد و در منافع وی از وی مشوره گرفته نمیشود و در مصالح عامه وی، او را تأثیری نیست و این همه تابع حاکم واحدی است که اراده او قانون و خواست وی همان نظام است و هرطوری که میخواهد فرمان میدهد، آن ملتی است که وضع ثابت و منظمی ندارد و بدبختی و نیک بختی، پیهم میبیند و علم و جهل بر آن میگردد و فقر و ثروت در آن دوران میکند … و تمام آنچه که از خیر و شرّ این اعمال بر وی طاری می گردد، تابع حال حاکم است. ۶
استعمار خارجی و استیلای اجانب:
سید در مقاله «چرا اسلام ضعیف شد» به موضوع استیلای اجانب و استعمار خارجی به عنوان یکی از علل عقب ماندگی مسلمانان اینگونه اشاره میکند: «با این حال بلاد مسلمان امروز منهوب است و اموال شان مسلوب، مملکت شان را اجانب تصرف میکند و ثروت شان را دیگران تصاحب مینمایند، روزی نیست که بیگانگان بر یک قطعه از قطعات چنگ نیندازند و شبی نیست که یک فرقه شان را زیر حکومت و اطاعت نیاورند، آبروی شان را بریزند و شرف شان را بر باد دهند، نه امر شان مطاع و نه حرف شان مسموع است… این چه حالت است؟ این چه فلاکت است؟ مصر و سودان و شبه جزیره بزرگ هندوستان که قسمتی بزرگ از ممالک اسلامی است، انگلستان تصرف کرده؛ مراکش و تونس و الجزایر را فرانسه تصاحب نموده؛ جدّه و جزایر بحر محیط را هلند مالک الرقاب گشته؛ ترکستان غربی و بلاد وسیعه ماوراء النهر و قفقاز و داغستان را روس در حیطه تسخیر خود در آورده؛ ترکستان شرقی را چین متصرف شده و از ممالک اسلامی جز معدودی بر حالت استقلال نمانده، اینها نیز در خطر و خوف عظیماند. شب را از ترس اروپائیان خواب ندارند … ۷ .
این بود چکیدهای از دیدگاه و آرای سید جمال الدین در خصوص علل عقب ماندگی مسلمانان و انحطاط دنیای اسلام. با تتبع در آثار دیگر مصلحان و اندیشمندان جهان اسلام، تا حدودی به همین علل و عوامل مواجه خواهیم شد.
پی نوشتها:
۱ – اسد آبادی، سید جمال الدین، نیجریه، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، بیتا، صص ۸۰ ـ ۷٫
۲ – اسدآبادی، سید جمال الدین، گزیده عروه الوثقی، ترجمه عبد الله سمندر، بیتا، بیجا، صص ۱۶۲ ـ ۲۴).
۳ – همان، صص ۵۹ ـ ۵۳٫
۴ – حلبی، علی اصغر، زندگی و سفرهای سید جمال الدین اسدآبادی، ۱۳۸۳، انتشارات زوّار، صص ۶۵ـ ۲۷٫
۵ – قلعهچی، قدری، حکیم مشرق زمین سید جمال الدین افغان، مترجم عبدالوهاب نهضت فراهی، ۱۳۸۱، انتشارات میوند، پیشاور، ص ۲۷٫
۶ – همان، ص ۱۳۷٫
۷ – اسدآبادی، سید جمال، مقالات الجمالیه، ۱۳۱۲، مؤسسه خاور، ص ۱۶۷٫