آیا دین رایج برای ترویج گفتگو در جامعه، کمکی به ما خواهد کرد؟!
بیاییم و فرض کنیم گفتگو یک ضرورت اجتماعی برای این روزهای ماست و باید هرچه را در توش و توان داریم برای تحقق این هدف به کار گیریم. در این میانه کسانی هستند که معتقدند دین برای تحقق این هدف ظرفیتهای مثبت بسیاری دارد. اما ادعای این سیاهه این است که دین رایج نه تنها در این مسیر یاریرسان نیست، که مانعی سخت است.
✅ یکی از مهمترین سازوکارهای دین برای خلق سوژه “انسان متعبد” برساختن دوگانهای است که آن را “منطق متعالی الهی/منطق متعارف انسانی” نام مینهم. دین برای واداشتن انسان به اوامر و نواهیاش مدعی میشود که این اوامر و نواهی مبتنی بر منطقی هستند که فراتر از منطق انسانی است و انسان در صورت التزام به آنها، در آخرت سودی خواهد برد یا از زیانی در امان خواهد بود. اسم رمز این قضیه در ادبیات فقهی اصطلاح “مصالح خفیه” است. روشن است که وقتی منطق دین چنین است مجالی برای گفتگو نخواهد بود.
✅ پس از انقلاب صنعتی و تغییر شرایط زیستی و مناسبات تولیدی انسانها و ظهور فردیتگرایی دوره مدرن، تحولی بنیادین در شیوه نگرش انسان به دین رخ داد. وضعیت به گونهای پیش رفت که انسان مدرن به دین نه به عنوان یک تکلیف، که به چشم یک امکان نگریست. اما دین که در پی چارچوبگذاری برای همه ساحات وجودی و مناسبات انسانی است، هرگز اجازه نمیدهد که به عنوان “امکان” به وی نگریسته شود. گفتگو چون که ملازم با نقد و چالش است، دین را از ساحت اطلاق به ساحت امکان تنزل میدهد.
✅ یکی از چالشهای نظری پرسابقه در تاریخ اسلام، چالش معتزله و اشاعره بر سر این مسأله بود که آیا خداوند حق دارد انسانی متدین و نیک را به جهنم ببرد و انسانی بی دین و شرور را به بهشت؟! خدای اشاعره خدای غیرمسئولی بود که حق چنین رفتار غیرمنتظرهای را داشت و سزاوار سرزنش و چونوچرا نیز نبود. به نظر میرسد این مورد در مسئله اساسیترِ “منطق الهی/انسانی” ریشه دارد. معتزلیان میپنداشتند چون احتمالا خداوند با انسانها بر اساس منطق خودشان رفتار میکند پس نمیتواند نیکوکار را به دوزخ فرستد اما اشاعره چون معتقد بودند خداوند منطق خاص خودش را دارد، به دوزخ فرستادن نیکوکار و به بهشت فرستادن بدکار، ناگزیر مبتنی بر منطق خاص خداوند است که ما از فهمش ناتوانیم.
✅ تاریخ در موارد بسیاری به ما نشان داده که گفتگو استراتژی اقلیت برای گرفتن امتیاز از اکثریت و کسب قدرت و منافع است. اما اکثریت اراده خود را از طریق زور اعمال میکند و نیازی به گفتگو با دیگری ندارد. لازم نیست راه زیادی برای جستجو در تاریخ برویم. فقط رفتار یک فقیه در بازهای چهل ساله را مقایسه کنید. فقیهی که پیش از انقلاب اسلامی دم از آزادی مطبوعات میزد و حکومت پهلوی را بخاطر ندادن آزادی به مطبوعات محکوم میکرد، پس از انقلاب بخاطر انتشار یک یادداشت مخالف با دیدگاه دینی خودش در یک روزنامه، کاری کرد که روزنامه بسته و نویسنده در بند شود.
✅ یکی از مؤلفههای کلیدی در توضیح معنای “امر مقدس”، “امر ناپرسیدنی” است. اساسا هر چیزی که بتواند مورد پرسش و چالش قرار گیرد، از مرتبه قداست پایین آمده است. قداست، صفت خارجی و واقعیِ یک شئ نیست. یک امر میانذهنیتی و توافقی است. هرگاه که بعضی اذهان این توافق را بر هم زنند، “قداست” خود به خود زائل خواهد شد. “ناپرسیدنی” بودن یک امر، طبیعتا به معنای “گفتگوناپذیر بودن” آن نیز هست. حال وقتی مقدس را ناپرسیدنی و ناپرسیدنی را گفتگوناپذیر دانستیم، نتیجه منطقی این است که قداست، یکی از موانع گفتگو خواهد بود. و حالت بدتر نیز آنجاست که قداست را به لباس و مقام و عنوان و درخت و حیوان و فلز هم نسبت میدهیم. و اگر این تقدس به مقام سیاسی یک کشور نسبت داده شود که تصمیماتش تعیین کننده سرنوشت مردم باشد، بیش از هر زمانی این وضعیت وخیمتر خواهد شد.
✅ یکی از نکات دیگر درباره مسئله گفتگو، استفاده نابجا یا حتی شیادانه از عناصر موجود در سنت است. برای نمونه وقتی سخن از اهمیت و ارزش گفتگو میشود روحانیت خودش را از پیشتازان گفتگو در تاریخ میداند. استدلالش نیز به مثلا مناظرههای امامان شیعه با مخالفان یا مناظرههای فقیهان با ناهمکیشان است. گفتگو و مناظره اساسا دو چیز متفاوت هستند. بله از دیرباز کسان بسیاری با فرض اینکه خودشان بر حق هستند و دیگری در عین ضلالت، برای اثبات حقانیت خودشان با دیگری به مناظره میپرداختند. اما گفتگو از این سنخ نیست. مهمترین نکته در گفتگو این است که هیچ کس خودش را حق مطلق نپندارد و درباره طرف مقابلش از عمق جان معتقد باشد: در هیچ سَری نیست که سرّی ز خدا نیست.
فصلنامه اندیشه نو|شماره 39|تابستان1399|مطالعات اجتماعی فقه