یاد اوری کوتاه:
هدف ازنوشتن این رنج نامه، که اکنون تحت عنوان “افغانستان سرزمین مظلومان” به شما انسانهائی دردمند؛ تقدیم میگردد، دو موضوع است:
اول: روشن شدن بخش ازتاریخ افغانستان، برای اشتراک کنندگان درسیمینار که تحت عنوان “هفته جهانی تعلیم و تربیت” (Global Education Week) درساختمان” اکادمی تربیت معلم”
( des Bundes in Oberösterreich, Linz 4030 Pädagogische Akademi)
شهرلینز”کشور”اتریش” دایرشده بود وهمچنان روشن شدن علل فاجعه ی اخیرکه درکشورما رخ داده است. اکثر حاضران پروفیسران، دانشمندان واستادان دانشگاه ها ودانشجویان ولایت “اتریش بالا” (Öber Österriech) بودند. با استفاده از فرصت قطره ی ازدریا برای این این دانشمندان گفتیم وآنان نیز بااشتیاق شنیدند، من نیز خوشنود ازینکه با وجود مشقات آوارگی آنهم ازنوع غربی آن وظیفه ی خویش را ادا کرده ام ودرحد توان ناچیز خویش از وطن محبوب مان گفته ام به امید آنکه بتوانیم یک گره ازهزاران گره کور این وطن فاجعه دیده بگشائیم ومرهم برزخم های بی شمار بخشی ازجامعه انسانی بگذاریم. امیدواری ما وقتی بیشتر گردید که این نویشته توسط جوانان پرکار آقایان عالم وهادی سیفی به آلمانی ترجمه شد و سپس در نشریه علمی همان اکادمی
(Schriften der Pädagogischen Akademie des Bundes in Oberösterreich)
منتشرشد و مورد استقبال فراوان خوانندگان قرارگرفت.
دراین مختصرمن کوشیده ام که برخی علل فاجعه اخیر را از زبان خود فاجعه آفرینان برای علما بازگونمایم و در ضمن بگویم که این سرزمین که اکنون به این روزگارمبتلا شده است روزگاری مهدعلم بوده ودا نشمندان زیادی را تقدیم جامعه بشری نموده است که برای همیشه درآسمان علم و عرفان بشریت خواهند درخشید.
دوم: روشن شدن ذهن اطفال معصوم هموطنان که متئاسفانه به طورخیلی نابخردانه درجهت تحریف اطلاعات تاریخی تعداد، خودمحوران عقده ی میکوشند تابه کارنامه سیاه خویش نسبت به مام میهن برگی سیاه دیگری را بیافزایند و اذهان مریض شانرا خوبتر بفریبد وصدایی وجدان شانرا که از اندرون شان برمی خیزد، کاملن خاموش کنند ونسل مظلوم وآواره ی مارا ازحقایق تاریخی وطن آبائی شان دورنگه دارند ویا حقایق تاریخی را وارونه جلوه دهد.
درکتاب معروف جمهور افلاطون که یکی ازآثار پرارزش دنیائی بشری است ازقول سقراط چنین میخوانیم: چون تنها فلاسفه علم به عدالت مطلق وکلیه حقایق ثابته دارند، آنانند که اصول قانون گذاری وحکومت را میتوانند چنانکه شاید وباید درک کنند وچون عاشق حقیقت اند بالضرورهمه محسّنات را نیز مانند سرعت فهم وهمت شهامت و اعتدال دارا هستند بنابراین تنها آنان را می توان شایسته زمامداری دانست.(۱) این حرف سقراط خیلی درست وحساب شده بیان شده ومامردم مظلوم افغانستان بعداز کودتای۷ ثور۱۳۵۷حکومت جورجاهلان را درافغانستان دیدیم ومتوجه شدیم که چه تجربه ی ویرانگر وتلخ است.
اگرچه کودتاچیان خیلی خودرا عالِم می پنداشتند(چنانکه تاحالا خودشانرا روشن فکر ودگران ودگر اندیشان را تاریک فکرمی پندارند) اما واقعیت برعکس بود وجهل مرکب برذهن واندیشه ی اکثریت شان حکومت میکرد ومتأسفانه هنوز هم چنین است. راستی آیااین حکومت؛ چه فرقی باحکومت طالبان جاهل داشت؟ فقط درظاهر فرق داشتند آنان بروت داشتند وریش می ترا شیدند، وگرنه دربیرحمی وانسان کشی، ازطالبان بی رحم تربودند. اینک توجه نمائید به قطره ی ازدریای جنایات این بازیگران نما یشنامه ی خونین و حامیانشان.
مقدمه
اولتراز همه به تمام شما اشتراک کنندگان خانم ها وآقایان احترام تقدیم میدارم. درثانی تشکر میکنم ازشماکه به حکایت “افغانستان سرزمین مظلومان” گوش میدهید. طبعًا این حکایت، حکایتِ درد وغم است ومن متأسفم که قلب شما را بدرد میاورم. ثالثاً از آقایان “عالم وهادی سیفی” که زحمت ترجمه ی این مقال را باوجود مصروفیت های درسی شان کشیده اند، سپاسگذاری مینمایم.
همچنان ازدانشمند گرامی” آقای پروفیسر سیگفرید کیفر” که زحمت تصحیح متن آلمانی را کشیده اند، کمال امتنان را دارم. چه اینکه اگر زحمات اینان نه میبود، این مقاله نیزمانند سایر نویشته هایم درلای دوسیه ها میماند.
تاریخ افغانستان مانند افق ابرآلودی میماند، که بخش اعظم آن درامواج ابرهای زمان فرو رفته، شناخت وتحلیل دقیق آن کار مستمر و مثمر را می طلبد که به اساس تحقیقات علمی وبی غرضی استوار باشـــد من دراین نوشتار برآنم تا مرور کوتاهی براین تاریخ داشته با شم. میکوشم تا آنچه واقعیت بوده بی طرفانه بنویسم و بگویم. البته که این کار(بی طرفی) درزمان بعد ازجنگ آسانی نیست چه اینکه این جنگ یک فاجعه بود،
دراین دوران هرساکن این سرزمین، ظلم بی حد دیده وصفیر شلاق ستم هنوز(زمان برگزاری سیمینار۲٠٠۳) به گوشش، طنین اندازاست ورگه های سرخ باقی مانده بر پشت وپست ماهنوز می سوزد. باوجوداینکه خودیکی ازقربانیان فاجعه ام، شغل مقدس معلمی را درهمین دوران پرمشقت انجام داده ام. معلم دوران جنگ که فقط بابمب، خمپاره، خشونت، اهانت واستهزاء پذیرائی می شدیم. من کوشیده ام تا واقعیت ها را از نظر چنین معلمی بازگو کنم.
سرزمین مظلو مان
افغانستان مملکت ایست درآسیای جنوبی با(۶۵٠٠٠٠ ک م) مساحت. رود جیحون (آمو) درشمال این کشور را از آسیای مرکزی جدا میکند. همسایه های شمالی آن عبارتنداز: تاجکستان، ازبکستان و ترکمنستان. ازجنوب توسط بلوچستان پاکستان به خلیج فارس متصل است. رودسند درشرق حد فاصل بین پا کستان است. ازگوشه شمال شرق به ترکستان شرقی چین میپیوندد.
درخیلی ازدوره ها تاریخی وطن ما باممالک همجوارشمالی (تاجکستان، ازبکستان، ترکمنستان و قزا قستان) وممالک غربی (ایران وبخشی ازعراق) کشور واحدی را تشکیل میداده است، درهمین دوران بزرگترین دانشگاه های دنیا درهمین محدوده ی جغرافیائی قرارداشته است؛ بخارا، سمرقند، بلخ، هرات، غزنی، نیشاپور، شیراز، خُجند و…جزء شهرهای معروف دنیا ومهد دانش آن روزگار بوده است.
شکل فزیکی: افغانستان یک کشور کوهستانیست، سلسله جبال هندوکش ستون فقرات اوست که ازشمال مشرق (پامیرخورد) روبه جنوب غرب تا( دره ی وسطی هریرود) درفاصله ی شش صد کیلومتر ممتد است. جبال سلیمان از شرق به جنوب کشیده شده درشرق کشور، علاقه ی وزیرستان را تشکیل میدهد. یک سلسله کوه های دیگر مانند کوه بابا که دربعضی نقاط بیش از۵٠٠٠ متر ارتفاع دارد وهمچنان سفید کوه و… نیز درافغانستان موقعیت دارند.(٢)
هوای افغانستان خشک وبری است، درعین حال بین حِصص مختلف کشور وبین شب وروز متفاوت است. درماه های دسمبر وجنوری درجه برودت به ۱۵تا۲۵ درجه سانتی گراد زیر صفراست. درحالیکه درمناطق پست این برودت از صفردرجه پایین تر نمیرود. درتابستان درجه ی حرارت ازمثبت ۱۵تا۳۸ وبعضًا تا۴۵درجه سانتی گراد است.
اختلاف هوا، ساختمان طبیعی اراضی با دره ها و وادی های مجزا ازهم صعب العبوری راه ها، فقدان وسایل حمل ونقل عمومی با پسماندگی اقتصاد فیودالی وبعضاً اقتصاد طبیعی ونیمه طبیعی یکجا شده، اختلاف رسم و رواج، عادت، لهجه، پوشاک وغیره را، درقسمت های مختلف کشور بوجود آورده است.
قدیم ترین نام افغانستان آریانا بوده (هزارسال قبل ازمیلاد) یعنی مسکن آریائیها، بعد ازقرن سوم میلادی نام افغانستان خراسان بوده که بمعنی مطلع الشمس وخروجگاه آفتاب است. در قرن نزدهم میلادی نام افغانستان را به این کشور نهادند کلمه “افغان” عبارت ازمعرب شده کلمه «اوغان» است که درآثار نویسندگان اسلامی این کلمه برای قبایل پشتون اطلاق می شده است.(۳)
سازمان ملل متحد نفوس افغانستان را درسال ۲٠٠٢م (٢۸۵٠٠٠٠٠)نفر برآورد نموده است(۴). دراثرکم کاری حکومتها وحاکم بودن سیستم های غلط نفوس شماری دقیق نه شده طبعأ نمیتوان قضاوت دقیق نمود که کدام ملیت اکثریت وکدام یکی اقلیت میباشـد.
زبانهای رسمی در افغانستان:
زبان دری یافارسی درولایات مرکزی، شمالی، غربی ودرتمام شهرهای افغانستان تکلم میشود. همین زبان تا اواخر قرن ۱۸م زبان رسمی واداری، تمام کشورهای آسیایی میانه، شبه جزیره هند، ایران، افغانستان بوده ومیتوان گفت زبان معتبر وعلمی دنیا بوده است.
زبان پشتو در ولایات شرقی، جنوبی، و جنوب شرق کشور تکلم می شود. همچنان آزاد قبایل ساکن پاکستان به زبان پشتو تکلم میکنند. زبان ازبکی درولایات شمالی کشور تکلم می شود که وجوهات مشترک و زیادی باترکی استانبولی وترکی آذربایجان وشباهت کامل با ازبکی ازبکستان دارد. زبان رسمی دراین کشور فارسی دری و پشتو است وتمام سا کنین شهرهای این کشور به زبان دری فارسی تکلم میکنند.
بعدازین آشنایی اندک باجغرافیای این کشور، تاریخ معاصر آن را درچهارمرحله به طورمختصر مرورمیکنیم:
١. دوران آرامش وامنیت (قبل از وقوع کودتای ۱۹۷۸م. (هفتم ثور۱۳۵۷خورشیدی)
۲. آغازفاجعه، مجبورشدن مردم به جنگ ودفاع مقدس، عدم موفقیت رهبران جهادی باوجود پشتیبانی مردمی و حمایت های بین المللی درجهت ایجاد یک دولت کا رآ ومنظم.
٣. پیدایش طالبان و پی بردن حامیان شان به اشتباه بسیار بزرگ ونابخشودنی شان.
۴. توجه جدی جامعه بین المللی به افغانستان وایجاد دولت موقت به رهبری آقای کرزی.
قبل از کودتای هفتم ثور۱۳۵۷خورشیدی:
کشوریکه امروز افغانستان نامیده میشود تاسال۱۸۸۳خراسان نام داشت. این نکته برای افغانستان جالب است که حتی برای بنیانگذارش احمدخان (۱۹۴۷تا۱۹۷۲) در طول یک قرن بدون نام باقی ماند.(۵) مطالعه ی اسنادتاریخی نشان میدهد که درطول این دوره نزدیک به یک قرن نام خراسان به شکل وسیع استفاده میشده واحمدخان نیز خودش را پادشاه خراسان میشناخت.
به گفته صدیق فرهنگ: دولتی که درنیمه صده ی هجدهم (۱۷۴۷م) توسط احمد شاه ابدالی پایه گذاری شد درعصر مذکور خراسان نامیده میشد، چنانچه از زبان صابرشاه پیر و مرشد احمد شاه روایت شده که راجع به شاه مذکور به حکمران لاهورگفت: او(احمد شاه) پادشاه خرا سان است وتو صوبه دار هندوستان.(۶)
دراین کشور ملیتهای مختلف زندگی میکنند، که هرکدام ساکنین اصلی این خاک بوده و درغم وشادی باهم شریک اند. هرکدام به سهم خویش برای آبادی آزادی وطن شان جد و جهد نموده اند. تمام این ملیتها برای این سرزمین حکم یک رنگ را برای تابلو دارد که هریکی ازین رنگها را برداریم، تابلو ناقص می شود. پس عادلانه ومنصفانه است که تمام ساکنان آن درجایگاه خویش به اساس لیاقت و شایستگی قرار گیرد و ازحقوق خویش برخوردار شوند وهویت تاریخی همه ی شان حفظ گردد.
حکومت ها
حکومتها که قاعدتأ، باید امنیت مردم را تأمین نموده ومجری قانون باشند؛ متأسفانه دروطن ماخودشان عامل بیدادگری های زیادی بوده اند. درتاریخ افغانستان نمونه های زیادی ازبیرحمی ها وقتل عامها را توسط حاکمان دیده میتوانیم: مثلا: “ملافیض محمد کاتب هزاره” (کاتب دربارعبدالرحمن خان) از۱۸۸٠تا۱۹٠۱بوده چنین مینویسد: افواج قاهره پادشاهی که بااشرار هزاره کم سان ره نورد مقاتله بودند وبغایت دلگرمی طریق کوشش می پیمودند، خون بسیارتن ازایشان را بخاک هلاک ریخته ورئوس کشته گان ایشان را درهرمحاربه بریده پی هم درقندهار ارسال همی داشت و محمد عثمان حکم ران آنجا سرهای کشته شدگان ایشانرا دربازار گردش داده وبعد همه را دربیرون دروازه توپخانه مناری ساخته برای یادگار بیفروخت(۷)“
محمدصدیق فرهنگ مینویسد:”سردارعبدالرحمن خان روزی در”صباوت”مشق تفنگ زدن میکرد؛ روزی بیرون شهر مزارحین نشان زدن گفت: گلوله تفنگ آدم میکشد یاخیر؟! بعد ازان غلام بچه خود را چهارقدم دورایستاد کرد باتفنگ زد وکشت وخندید. (۶)
قتل عام
باذکراین دو نمونه یکی درمورد قتل عام و دوّمی درمورد خصلت عبد الرحمن خان اکتفا میکنیم، سوگ مندانه باید گفت که درتاریخ افغانستان ازین نمونه ها بوفور دیده میشود ومن نیز دوست دارم ازمظلومیت این مردم بگویم، متئاسفانه وقت بما اجازه چنین کاری را نمیدهـــد.
بعد ازعبدالرحمن خان پسرش امیرحبیب الله خان بقدرت میرسد، زندانی های پدرش را رها نموده ویک سلسله نوآوری ها میکند. اختناق وفشار در دوران حکومت حبیب الله خان (٠۱۹۱تا۱۹۱۹) بمراتب کمتر میگردد. بعد ازحبیب الله خان، امان الله خان که (بنابه قول مورخین) اصلاح طلب ترین شاه افغانستان است، برتخت سلطنت تکیه میزند، و دربیانیه اش(۱۳اپریل۱۹۱۹) استقلال افغانستان را اعلام میدارد.
همین شاه بودکه اولین قانون اساسی افغانستان را در (۱۹اپریل ۱۹۲۳) تحت عنوان” نظام نامه ی دولت علّیه افغانستان “ازجانب هشت نفر ارکان دولت وسران قبایل که در جلال آبادبنام لویه جرگه دعوت نموده بود تصویب شد. بعد ازامان الله خان حبیب الله خان مشهور به بچه سقاو بتاریخ (۱۹جنوری) پس از استعفای عنایت الله خان ازپادشاهی سه روزه اش اداره امور را درکابل بدست گرفت.(۸)
بعدازحبیب الله، محمّد نادرخان بتاریخ (۱۵اکتوبر۱۹۳۹برابربا ٢۳ میزان ۸٠۱۳) به کابل وارد گردیده وازطرف سران قبایل به پادشاهی برگزیده شد.(۹) نادرشاه روشنفکران دوره امانی را کنارزد وبیشتر کوشید تا اعضای خانواده خود را درپستها ی مهم دولتی جابجا کند.
نادرخان بتاریخ (۱۷عقرب سال٢۱۳۱برابر۸ نوامبر۱۹۳۳) به ضرب گلوله یک متعلم (دانش آموز) بنام عبد الخالق به قتل رسید. شاه محمودخان برادر نادرشاه قاتل را دستگیر وباسرعت عمل ظاهرپسر۱۹ساله نادرخان رابعنوان شاه برگزید.
دوران روشن
دریگ بیان کلی شاید بتوان گفت: در دوران حکومت ظاهر شاه حرکت تکاملی جامعه افغانی بسیار کند وبطی بود. ازجمله کارهای مثبت دوران حکومت ظاهرشاه؛ میتوان ازتصویب قانون اساسی نام برد که در” اوایل سال۱۹۶۴متن قانون اساسی جدید ازمجلس وزراء گزارش یافته(ردشده) مقررشد که پیش از لویه جرگه کمیسیون مشورتی مرکب ازاقشار مختلف جامعه آنرا بررسی کند.(۱۰)
قانون اساسی تصویب شد امّا تعمیل نه شد. فقط شعارها وگزافه گوئی های که از دموکراسی بمیان آمد، باعث شد تااختلاف بین خانواده سلطنتی تشدید شده تا اینکه درسال(۱۳۵۲برابر۱۹۷۳) داودخان بایک کودتائی سفید حکومت افغانستان را جمهوری اعلان نمود. عُمرِ حکومت داود خان اگرچه بیش از چهارسال و نه ماه نبود، امّا درهمین مدت در سطح زندگی مردم تغیرات جدی رونما گردید و یک سلسله اصلاحات و ریفورم های قابل تقدیر عملی شد.
اصلا حات دوره حکومت داود خان را اکثریت ساکنین افغانستان بدیده احترام مینگرند. قابل تذکراست که تا قبل از حکومت داودخان افغانستان فرستنده تلویزیونی نداشت، این دستگاه باهمکاری کشورجاپان درسال(۱۳۵۵برابر با ۱۹۷۵) درکابل افتتاح شد. داودخان که دراواخر حکومت خویش متمایل به کشورهای غربی شده بود ومسافرت های را در کشورهای اروپائی، عربی و ایران انجام داد.
ایران که حکومتش درآن زمان عنوان ژاندارم منطقه را کسب کرده بود، برای داودخان کمک های نمود وهم چنان وعده کمک داد. کشورهای غربی وعربی نیز هرکدام برای داودخان وعده کمک نمودا ین امر طرفداران شوروی ومسکو را سراسیمه ساخت. ازکم چانسی ما افغانها همین زمان شدّت جنگ سرد بود و رقابت شدید بین امریکا و شوروی سابق جریان داشت.
مشکلات
یکی ازمشکلات افغانستان اینست که موقعیت اش نقطه تلاقی منافع شرق وغرب بوده است. درعصر حاضر نیز ازهمین ناحیه ضربه دید وطرفداران ماسکو دست به کودتای زد که لکه ی ازخون درتاریخ وطن بجا گذاشت. این خون ریزی که بتاریخ۲۷اپریل ۱۹۷۸ صورت گرفت نه اتفاقی بود و نه صرفًاَبستگی به مقاومت دولت قبلی داشت، بلکه بیش ازهمه بستگی بروش سیاسی وسطح دانش کارگزاران کودتاداشت.(۱۱) نه تنهااین کودتا خود خونین بود بلکه باپیروزی آن جوی خون درافغانستان جاری شدکه ۲۳سال دوام کرد وتمام کشور را ازبنیاد خراب نمود. اولین اعلامیه ی کودتا گران نمایان گربینش سطحی شان از قانون و قانون مندی است:
توجه!توجه! ملت شریف افغان؛ نیروهای مسلح زمام امور کشور را، دردست گرفته اند وقانون اساسی لغو گردید بعد ازین کلیه قوانین ازطریق کمیته نظامی صادر خواهد شد و…مارش نظامی پخش میشد و…داود کشته شد آخرین فردآل یحیی، آخرین نشانه ی امپریالیسم کشته شد، (داود خان شهید را باخانواده اش قتل عام کرده بودند) بعد ازین کشورشاهد تولد واقعی دموکراسی وجامعه بدون استثمار فرد ازفرد است، بعد ازین حاکمیت ملی درانحصار ملت شریف و اصیل افغان خواهدبود. (٢۱)
قبل ازکودتا وضعیت اقتصادی مردم به دلیل داشتن امنیت، رشد آهسته وبطی داشت، مردم افغانستان باغیرت سخت کوش وقانع هستند. در دوران قبل ازجنگ مصارف خویش رابه سختی ومشقّت تهیه میکردند. اکثریت مردم افغانستان را دهقانها تشکیل میدهد، این طبقه زحمت کش سه فصل بهار، تابستان وخزان را مصروف کارهای دهقانی بودند و فصل زمستان را جهت کارهای شاقه به شهرها مخصوصاً کابل میامدند. با تمام این تب وتلاش به سختی موفق می شد ند تا نان بخورنمیری برای بچه های خویش تهیه نموده و تن عریان شانرا با ارزان ترین لباسها یا لباسهای دست دوٌم که معروف به لیلامی بود بپوشانند. برای آشنای بهتر با وضعیت افتصادی و اجتماعی افغانستان آمار سازمان ملل را درین مورد میخوانیم:
تولید ناخالص ملی(پی.ان.بی)………………………۳/۵۲ میلیون دلار.
درآمد سرانه درسال……………………………………۱۱۶دلار.
میزان زادو ولد…………………………………………۴۸ درهزار.
میزان مرگ ومیر کودکان……………………………..۲۳ درهزار.
رشد سالانه جمعیت………………………………………۲تا ۳ درصد.
تولیدبرق……………………………………..۷۵۰ میلیون کیلووات درساعت.
راههائ اسفالت شده ……………………………………..۲۶۰۰ کیلو متر.
یک تخت بیمارستان برای……………………………….. ۷۰۵۱ نفر.
یک پزشک برای……………………………………………..۲۶۰۹۰ نفر.
یک اتومبیل(موتر) برای…………………………………………..۴۸۹ نفر.
یک تلفن برای………………………………………. ..۱۰۰۰۰ نفر.(۱۳)
کودتا
وقتی کودتائی خونین سال۱۹۷۸صورت گرفت مردم درگیر سیرکردن خود واولاد خویش بودند. آنهم درحد بسیار ابتدای، بطور مثال: اکثریت مردم حتا قادر به مصرف گوشت درماه یگبار نبودند. بنا برهمین وضعیت میتوان نتیجه گرفت که همه مردم برای ادامه حیات وبقای شان کار وتلاش میکردند. باوجود وضعیت اسف باراقتصادی، مردم به آینده شان امیدوار بودند و دروضعیت موجود صبروشکیبائی میکردند وشکر گزار نعمت امنیت بودند. قابل تذکراست که صبر وتحمل فطرت ثانوی مردم ما شده ست.
آنچنانکه دیدیم بنابه موقعیت جغرافیائی افغانستان، دراثر رقابت ابرقدرتها که یکی خواب رسیدن به چاه های نفت و گازآسیائی میانه را درسرداشت، دیگری علنـن افغانستان را اشغال نظامی کرده بود؛ طوفانی برخواست که گرد وخاکش به چشم همه جهانیان آسیب رساند. بعدها این طوفان یا فاجعه حتی به چشم های که بصیرت شانرا ازدست داده بودند هم آسیب رساند.
آفرینندگان فاجعه شعارهای فریبنده واغواکننده میدادند: حمایت ازکارگران، دهقانان ومحو بی سوادی درکشور. متاسفانه این حرفها فقط شعاربود و درعمل دانشمندان، پروفیسران، داکتران، استادان دانشگاهها، علمای مذهبی، دهقانان، کارگران وسایر اقشار اجتماع را چنان بی رحمانه با داس جهل درویدند و باچکش جهل کوبیدند که درتاریخ نظیراین بیرحمی و شقاوت کمتر دیده می شود.
با این روش مردم را مجبور نمودند تا دست به اسلحه ببرند. حاکمان بی تجربه که تازه به قدرت رسیده بودند برای مردم دوراه بیشتر نگذاشته بودند، یامرگ توام باشکنحه های ضدانسانی درکنج زندانها ویا جنگیدن باظلم را درپناه کوه های سربه فلک کشیده را باید می پذیرفتند. مردم ما دومی را گزیدند.
حاکمان تاره
درکتاب افغانستان درپنج قرن اخیرآمده است: “حاکمان تازه بدوران رسیده واقعا مصمم بودند تا بعضی از اقشار اجتماع راجسمن ازمیان بردارند، بنابراین دایره ی گیروگرفت گسترش یافته اشخاص مختلف ازمامورین دولت تا محصلان وشاگردان مکاتب، صاحب منصبان، متقاعدان تجاران، دکانداران، اهل کسبه حتی دوره گردان بی بضاعت درشهرها، خوانین، ملاکان، زمینداران، دهقانهای بی زمین وبازمین، در روستاها بنام پرسش وتحقیق به وزارت داخله، دوایر پولیس، مراکز ولایات و ولسوالی ها(فرمانداریها) جلب شده وضمن استنطاق، بی مدرک وبامدرک مورد شکنجه های ضدانسانی ودور ازکرامت بشری مانند: لت وکوپ، گرسنگی، تشنگی، بیخوابی، کندن ناخنها تکان برقی، شکنجه افراد خانواده وبی حرمتی به ایشان قرارگرفته وتعداد دیگر سرراست درکابل به پولیگون، پل چرخی، درولایات کشتارگاههای همانند فرستاده شدند.
برخی تیرباران وبرخی دیگر زنده زیرخاک شدند.(۱۴) این نقل قول را سلطانعلی کشتمند، که عضو شورای مرکزی، عضو بیروی سیاسی ورئیس شورای وزیران همین حزب است درکتاب خویش (یادداشتهای سیاسی ورویدادهای تاریخی) آورده است.
جنرال محمود قاری اوف، رئیس اکادمی علوم نظامی فدراسیون روسیه دراثر خویش بنام ( افغانستان پس از بازگشت سپاهیان شوروی) درمورد بیدادگری رژیم کمونیستی درصفحه ۱۸ کتابش چنین مینگارد: آزادی های سیاسی تنها ظاهرا اعلام گردیده بود، درعمل حتی آنانیراکه درکدامین مورد بامشی دولت جدیدسازگار نبودند، درشمار دشمنان قلم میزدند {بحساب میاوردند}. سرکوبهای گروهی بیداد میکرد، دربسی موارد همه باشنده گان روستا را تیر باران میکردند و…
کشتمند
کشتمند درکتاب فوق الذکرخویش آورده است: او(حفیظ الله امین) معتقد بود برای ساختمان افغانستان نوین!! ضرورت به نفوس زیاد نیست، چهار میلیون پرولتاریا ونیروی کار وفادار به آرمانهای انقلاب ثور(کودتای نظامی ثور) کافیست که جامعه را دگرگون سازد و سوسیالیزم را درکشور به پیروزی برساند.(۱۵)
فرید هالیدی پروفیسر مناسبات بین المللی درمکتب اقتصادی لندن وابسته به دانشگاه لندن شرق شناس وافغانستان شناس دراثر خویش بنام (افغانستان اسلام گرایی واثرات جنگ سرد چنین مینویسد: رهبرخلقی ها حفیظ الله امین در برابر مستمعین حزبی خویش باغرور اظهارداشت: (ماافغانها مخالفین خود را با گلوله نمیزنیم بلکه سرآنهارا باتوپ به هوا می پرانیم.)
عبدالله قومندان پل چرخی که به دستور خویش زندانیان را شکنجه، زنده زیرخاک و تیرباران مینمود چنین گفت: (دولت خلقی به افراد مخالف ضرورت ندارد، کافی است که یک میلیون وفاداران خلقی وجود داشته باشد، تاچند میلیون افراد بیکاره مرتجع وضد انقلاب) گفته های رهبران کودتا نشان گر طرزفکر شان است و مبین اینکه آنان فقط به فکر خویش بودند و نام خلق فقط بخاطر فریب خلق سرزبانهای شان بود.
کشته ها
بنابه گزارش سازمان عفوبین الملل شماره زندانیان سیاسی درسال ۱۹۷۸ به هزاران تن تخمین زده میشد که هرشب در حدود پنجاه تن تا صدتن آنان اعدام میگردیدند ویا زنده، زنده زیرخاک در گودالهای که توسط بیلدوزر کنده می شد دفن می شدند.(۱۶)
سترجنرال نبی عظیمی عضو حزب دیموکراتیک خلق افغانستان ولوی دریستیز(رئیس ارتش) درکتاب خویش بنام اردو و سیاست درسه دهه اخیر مینویسد: “عبد الله امین” برادر حفیظ الله امین حتی درمحضرعام آدم میکشت و مردم را زنده زنده زیرخاک مینمود. “محمد علی دریوربلدوزر موسسات صنعتی پل خمری برایم چــنین قصه میکرد: از استقامت پل چرخی به طرف بغلان، جائیکه پل ها شم خان قرار دارد گذشته به طرف دست راست، دشتی بنام بایسقال قرار دارد که قبلا برای تربیت گوسفندان قره قل اختصاص داده شده بود…
به دستور برادرحفیظ الله امین(عبدالله امین) گودالی بزرگی به وسیله بلدوذر توسط اینجانب حفرگردید که درآنجا انسانها را زنده به گور میساختند و من مجبور بودم که روی آنها را باخاک بپوشانم. آن انسانها مانند مور روزهای طولانی درزیر خاک شورمیخوردند، من ازترس هیچ اقدامی نمی توانستم. دیدن این منظره فجیع بالای من تأثیرات منفی فوق العاده برجای گذاشت، تا جائیکه سالها به حیث بلدوذرکار دیوانه معروف بودم ومریضی های سختی را گذاشتانده ام.
همچنان نبی عظیمی می نویسد: سرکوب مردم با طیارات غند۲۶۶هوای قندهار به پیلوتی تورخان قومندان غند معاون سیاسی میرنجیب دستور پروازرا میدادند، آنها هرزنده جانی را که دران ولسوالی ها درحرکت میدیدند ذریعه ماشین دار طیارات نقش زمین میکردند. وقتی به زمین مینشستند، باافتخار راپورمیدا دند که چنان سرکوب شان کردیم که زنده جانی باقی نماند.(۱۷)
“اشخاص مختلف ازمامورین دولت، محصلان، شاگردان معارف، اهل کسبه وخلاصه تمام اقشاربدون موجب به دوایر پولیس کشانیده شده وبعد از آزار وشکنجه های جسمی و روحی به زندانها یا کشتارگاه ها فرستاده می شدند. بنام اخوان الشیاطین، شعله ی، ستمی، افغان ملتی، سامائی وهزار ویک نام دیگراز طیاره ها زنده بزمین پرتاب می شدند.
آنها شب هنگام درخانه های مردم بنام تلاشی (بازرسی) وارد میشدند، افراد خانواده که هراسان ازخواب بیدار میشدند، با پرسش های بی مفهوم وسوالهای بی مورد وتحقیرآمیز مورد استنطاق قرارمیدادند. اگرکسی برخلاف میل شان لب میجنباند با مشت ولگد، قنداق تفنگ مورد لت وکوب قرارمیگرفت، پرسیده می شد این کتابها را چرانگه داشته اید؟ رادیو بی بی سی را چرا میشنوید؟ همه چیز را به هم میریختند، با نوک برچه سوراخ میکردند، وبعضا اشیای سبگ و قیمتی را غارت می نمودند. این عمل دراتوبوس، خانه، مدرسه، سینما، اداره، دانشگاه وهرجا روا بود.(۱۸)
حصین
شاه محمودحصین که متعلق به جناح خلق همین حزب (ح.د.خ.ا) است، درکتاب خویش بنام مثلث بی عیب چنین می نویسد: حاکمیت کوتاه مدت خلقی وحکم روای طولانی حاکمیت دوگانه ی (شوروی پرچمی) و نیز وضع درمیان نیروهای مخالف این رژیم همه خاطره های تلخ وجبران نا پذیری در رابطه با مقابله خونین باکادرهای با فهم ودانش[علما ودانشمندان] کشورما بجا گذاشته اند، هیچ چیزاین وحشت ها را توجیه نخواهد کرد. تلاش نگارنده اردو سیاست درین جهت که پرچم خود را با دلایل خود ساخته ی خود در قتلهای که مرتکب شده است برائت دهد هرگز بجائی نخواهد رسید.
درصفحه(۴۷) همان کتاب بازهم چنین میخوانیم: همچنان آقای عبدالغنی زنبور، در رساله شبهای کابل که خود را جنرال عمرزی معرفی داشته است{کرده است} وازپرچمیهای معروف خادو واد (خدمات واطلاعات دولتی ووزارت امنیت دولتی) است واینجانب نیزهمانند ده ها هزار انسان وطن خاطره های شکنجه وعذاب دست اورا باخود دارم. صفحه ۳۴۱ همان کتاب به نقل از آنتونی هایمن مینویسد: “مداخله شوروی درکابل…یک تهاجم علنی وخشم انگیز است… مادر پراگ هستیم، شهری که درآنجا آقائی ببرک کارمل را بدام کشیدند، خریدند، پنهان کردند، آموزش دادند.
“این گفته ها که خالی ازواقعیت هم نیست، برداشت یک یا دوتن مخالف یا موافق نیست، بلکه عمومیت دارد وبه قبول دهنیت عامه بشری رسیده است. با توجه بدان فردی که بدام دیگران افتاده، آموزش دیده و از صلاحیت خود بی بهره گشته است و درعمل همراه با یک تجاوز خشن و خونین وتوطئه آمیز به قدرت رسیده است برای چه و چگونه میتواند به ولی نعمت خود پشت پا زده پلانهای گسترده منطقه ی وجهانی آنرا درنیمه راه بگذارد؟ درکجائی تاریخ چنین معجزه صورت گرفته است که یک دست نشانده ی سرا پاگوش بفرمان که طاعت و بندگی خود را توجیه هم میکند، با خروج نیروهای که او را بقدرت آورده است به قدرت با قی بماند….
شاه محمود حصین در صفحه ۲۱۲ کتا بش چنین نگاشته است: “یکی ازدرد آورترین وحشتناکتـرین عمل نظامی دوران تجاوزاین بود که دهات، قریه ها و ولسوالی ها را دربسط {دربست به تمام} به محاصره کشیده از هوا با مدرن ترین جت ها وهلی کوپترهای جنگی واز زمین با توپ، تانک، لونا اوره گان واسکات به آتش گرفته زمانی که مطمئن می شدند که هست وبود منطقه محاصره شده به خاک وخاکستر مبدل شده وچند تا زده وزخمی مردوزن پیرو جوان بیرق سفید بر افراشته اند مارش پیروز بدرون محل اغاز وبیانیه های گرم وآتشین پیروزی وحقانیت حضور دوستان به راه میافتاد و… باهمین طرحها بود که “عظیمی اوفها” قهرمانان معرکه شدند، قریه ها را به محاصره گرفته، خانه هارا به تل خاکستر مبدل ساخته، ساعتهانه که روزها وبعضًا هفته ها دود آتش قریه هارا ازعرشه طیارات جنگی به تماشا میگرفتند.و…”(۱۹)
امیدوارم با اوصاف که از زبان گردانندگان رژیم نوشتم، ماهیت این کودتاگران روشن شده باشد، ناگفته پیداست که قیام عمومی وجهاد سراسری مردم افغانستان برآنها تحمیل شده و دو راه، بیشتر برای ملت ما نمانده بود یا مرگ در قله های کوه و یاجان دادن زیر شکنجه های ضد انسانی حامیان گارگر که الحق درشکنجه کردن و ابداع انواع شکنجه کاملا روشن فکر بودند وهستند.
روایت مختصر
آنچه که درین مجموعه میخوانید شاید قطره ازدریا نباشد، ظلم که این روشن فکران برمردم ما (که بزعم این رفقا همه تاریک فکریم چون اولین سئوال اینان، دراولین برخورد اینست: که شماهم جز روشنفکران بودید وهستید؟) تعمیل کردند بدون شک درتاریخ بشری کم نظیر است. ظلم که این طالبان بروتی برمردم ما کردند به هیچ وجه کمتر ازمظالم طالبان ریش دارنه بود فقط تفاوت دراین بود که درآن موقع، این روشنفکران حتی با حضور خبر نگاران مخالف بودند ومرزهای افغانستان را بروی تمام صاحبان قلم واندیشه بسته بودند.
گرچه اکنون همین ها اند که از دموکراسی حرف میزنند تفاوت دیگر مظالم و وحشی گری این رفقا با طالبان ظاهر آراسته شان بود وتفاوت سیّـم هم دربروتهای (سبیل های) زخیم (که الحق با ریش طالبان کاملا متفاوت بود اگرچه درعمل کاملا با آنها هم آهنگی داشتند) حتی در کشتار خیلی بی رحم تر از طالبان بودند چون جرأت زنده به گور کردن را نیز داشتند و…
ازمحو بی سوادی داد میزدندولی مردم رابه خاطرداشتن کتاب میکشتند. مردم مستمند ما از ترس این روشنفکران ضد کتاب هزاران جلد کتابرا زیرخاک دفن کردند. هرچه دانشمند داشتیم با داس این ظالمان ازپا درآمدند ویا آواره سرزمین ها ی دیگرشدند. همچنان خیلی ازمکاتب روستاها توسط بمبارد همین حزب روشن فکر ازبین رفته است. درمورد عالم کشی این روشنفکران میتوانید به راپورهائی هلسنکی منتشره سالهای۱۹۸۴/۱۹۸۵ مراجعه نمائید که نشان میدهد ۸۵ درصد علمای ما را کشتند
روشنفکران
خلاصه به شهادت تاریخ درمدت۱۴سال حکومت این روشنفکران جاهل ویا بهتر بگوئیم جهال روشنفکرنما هیچ دهی آباد وهیچ خانواده ساکن وطن بی درد وداغ نماند. درین مدت مجاهدین که بیش ازهشتاد درصد خاک را آزاد نموده بودند هیچ روزی ازشر بمباردمان اینان خلاصی ندا شتند. با وجود این مجاهدین دست به احداث مرکز تعلیمی زدند که۱۸٠٠ مکتب را درسراسر وطن اکمال مینمود.
مسلماً که دراین کارنیز اثرات جنگ خیلی مشهود بود و سیستم اداری این مرکز را دچار نقایص ساخته بود که پرداختن درآن مورد ازحوصله این مقال خارج است. ولی حتی مکاتب همین مرکز هم از شر بمباردمان دولت مردان، دموکرات درامان نبودند و چه بسا که مناظر وحشت ناک را میافریدند که گوشتهائی کباب شده اطفال معصوم ومعلمین را درشاخه های درخت کباب شده میدیدیم. تنها جرم که اینان داشتند این بود که درس میخواندند ودرس میدادند و این مسئله برای حکومت که برپایه جهل استوار بود قابل تحمل نه بود.
اگرچه آوارگان این حزب با کمال تأسف درهمه جا تلاش وتقلا دارند تا تاریخ را دقیقا وارونه جلوه دهند وبگویند که دراین فاجعه اینان هیچ دستی نداشتند وخیلی هم بی تقصیراند. امااینان میتوانند ذهن کسانی را مخدوش کنند که خیلی دور از جراید واشخاص فرهنگی باشند. به طورنمونه من گفتاری مختصری را ازآقای رهنورد زریاب ازسایت فردا که تحت عنوان خیال شباویز نوشته برای تان نقل میکنم:
کودتای ثور
“…پس ازکودتائی ماه ثور دیگرنامه های مان به همدیگر نرسید، بزودی گیروگرفت درکابل آغازشد. ترس و وحشت سراسر کشوررا فراگرفت. بعد من هم زندانی شدم، مبلغ را نیزگرفتند. درست بیادم نیست اول من به زندان رفتم یا «مبلغ» و…اما بردن« مبلغ» یک بردن همیشگی بود،
زیرا دستهای سرخ وستمکارآن فرهنگ ستیزان “مبلغ” را همانند شماری دیگری از اندیشه گران و خردپیشه گان برای همیشه خاموش ساختند.” گرچه آوارگان این حزب چنین وانمود میکنند که تمام گناه به گردن مجاهدین است زیرا که اینان، برضدتجاوز بیگانگان جنگیدند و در راه آزادی وطن شان دو میلیون قربانی تقدیم کردند.
من در زمان حکومت همین حزب مسئول یکی از مکاتب جهادی درهزاره جات بودم. برای انتقال کتاب ازپشاور (پاکستان) تا ولایت میدان ولسوالی بهسود گاهی حتی ۲۰تا۳۵ روزپیاده راه میرفتیم وکتاب و قلم وکتابــچه را برای دانش آموزان انتقال میدادیم.
باوجو زحمات طاقت فرسای که ما بخاطر حمل کتاب تحمل میکردیم، خطربمباردمان ومین هایکه دولتی طرفدار شوری می کاشتند همیشه وهمواره تهدید مان میکرد. راه باریک که جنوب افغانستان را با شمال وصل میکرد بدون مبالغه در هرصد مترش یک پرچم دیده می شد. این پرچم نشانی بود ازینکه یک انسان مجاهد یامسافر ومهاجر دراثر بمبارد، انفجار مین، یا از طیاره پرت کردن شهید شده است.
من سال گذشته دریکی از سیمینارها، جنجال راکه بخاطر ساختن مکتب کشیده ام گفته ام واکنون نمی خواهم باردیگر درآن مورد حرف برنم. اگرکسی علاقه داشت آنراکه درنشریه پتاگوجی (شهر لینز) خواهند خواند.
تاحالا دراین نوشتار عوامل داخلی این فاجعه بررسی شد، اکنون میپردازیم به عوامل خارجی و میبینیم که شرکت های تجارتی وکمپانی هائی نفتی چه نقش درایجاد این فاجعه داشتند. شاید بتوان چنین گفت که اگر پنجاه درصد گناه فاجعه برگردن عوامل داخلی نظیر، فقر فرهنگی، مظالم بی حد وحصر حاکمان دخیل بوده پنجاه درصد گناه آن یقیناً به عوامل خارجی تعلق دارد.
احمد رشید خبرنگاار پاکستانی درکتاب بسیار ارزشمند خویش که بنام “طالبان ،اسلام، نفت و بازی بزرگ جهانی” منتشر شده می نویسد: “ازاواخرسال۱۹۹۵به این سو واشنتن شدیدأ ازشرکت امریکائی “یونیکال” درمورد احداث لوله هائی گاز ترکمنستان به پاکستان ازطریق افغانستان و مناطق تحت کنترل طالبان حمایت کرده است.
برگشت ورق
اما اکنون برخلاف انتظاربازیگران جدیدی به این بازی بزرگ اضافه شده است، وی دراین اثرنفیسش که بقول خودش ثمره۲٠ سال تلاش وکارتوأم با قبول خطرات است چنین مینویسد:”….برای مصاحبه به منزل مجلل ملا محمد حسن والی قندهار رفتم درمسیر خود ازمیان صفوف نگه بانان تا دندان مسلح طالبان که به شدت مرا شگفت زده کرده بود گذشتم،
کسی ازدفتر والی بیرون میامد، یک مدیر تجارتی خوش تیب ومونقره ی، که کت آراسته ای آبی رنگ با دکمه هائی طلائی به تن، کراوات ابریشمی زرد رنگ بگردن وکفش ایتالیائی برپا داشت. دو بازرگان دیگر نیز همراه او بودند که هردو لباسهای آراسته برتن داشتند وکیف های سنگینی حمل میکردند.
ظاهر آنان چنان نشان میداد که گویا معامله در “والستریت” انجام داده اند تا مذاکره با یک دسته ازچریکهائی طالبان درکوچه های پر گردو خاک قندهار. این مدیرتجاری (کارلوس بالگرونی) رئیس کمپانی آرژانتینی (بریداس) بود که ازسال۱۹۹۴به طورمحرمانه با طالبان وائتلاف شمال در مورد احداث لوله های گاز ازطریق افغانستان مذاکره میکرد و”بریداس” رقابت شدیدی با “یونیکال” داشت و دردادگاهی در”کالفرینیا” یونیکال رامتهم کرده بود که ایده احداث لوله گازرا ازان دزدیده است. برای کشف اینکه چه منافعی یک کمپانی گمنام آرژانتینی را واداشته است تا درکشور ناامنی چون افغانستان سرمایه گذاری کند یکسال وقت صرف کردم، اما هم “بریداس” وهم” یونیکال” به سکوت محتاطانه خود ادامه دادند.(۲٠)
“بریداس” اولین کمپانی خارجی بود که طالبان را تقویه پولی نمود، طالبان که تحت حمایت پاکستان، امریکا و سعودی رشد کرده بود، اینک کمپانی های بزرک نفتی حمایتش میکردند تاپول بدست آورند. غافل ازینکه یا باتجاهل ازینکه این پولها چه تیغ را، برنده وتیزمیکند،
تیغ که وحشت و خون ازان میبارد. “طالبان بعد از شکست از مزارشریف، مجدداً آماده میشوند تا به شمال حمله کنند به همین جهت ازعربستان سعودی وپاکستان درخواست کمک کردند، شاهزاده ترکی الفیصل رئیس سازمان اطلاعات عربستان سعودی ازقندهار دیدار نمود. پس ازین دیدارسعودیها۴٠٠عراده تویوتای دوکابینه ونیز کمکهائی نقدی فراوان دراختیار طالبان گذاشت.
پاکستان
“آی اس آی” پاکستان بودجه دو میلیارد روپیه ی (پنج میلیون دلاری) دراختیار طالبان قرار دادند این کمک های نقدی وجنسی باعث شد تا “طالبان” باپیروزی مجدد مزار را تصرف کنند: با گرفتن مجدد مزار طالبان تصمیم گرفتند تا این شهر را ازملیت های غیرپشتون پاک کنند و دراین مورد ملا نیازی ازمساجد شهر علناً چنین اعلان کرد: (شعیان سه راه بشتر ندارند، یا سنی شوند، یا به ایران بروند یا کشته خواهند شد.)(۲۱)
احمد رشید مینویسد: “خصومتهائی فرقه ای بین پشتونهای سنی و هزاره های شیعه سابقه تاریخی وطولانی دارد، اما طالبان به این خصومتها بُعد تازه بخشیده اند آنان کلیه شعیان را منافق وخارج از دین اسلام مید انند، این امر که بسیاری از، زنان هزاره در دفاع از سرزمین شان نقش هائی عمده اجتماعی،سیاسی وحتی نظامی را به عهده دارند، ازنظر طالبان گناه نابخشودنی است.
۱۲نفر از۸٠نفرعضو شورای مرکزی حزب وحدت اسلامی را زنان تشکیل میدهند. زنان برای فراهم نمودن سواد آموزی، بهداشت، وبرنامه ریزی خانواده درپی جلب مساعی حزب وحدت و مئوسسات کمک رسانی سازمان ملل هستند. آندسته ازاستادان زن که ازدانشگاه کابل فرارکرده بودند، دربامیان یک دانشگاه افتتاح نمودند که ساختمان آن توسط کاه وگل ساخته شده وفاقد سیستم گرما، سرما وکتابخانه است.
این دانشگاه شاید یکی ازفقیر ترین دانشگاه های جهان باشد. داکتر حمیراروحی استاد ادبیات دردانشگاه بامیان بمن چنین گفت: ما ازطالبان متنفریم، آنان باتمام مظاهر تمدن بخصوص زنها وفرهنگ افغانستان مخالفند. آنان اسلام را بدنام کردند. “طالبان تمام ملیت هارا میکشند، درشمال هزاران خانه و ده ها هزار هکتار باغ وتاک را به آتش کشیدند وساکنین تاجیک تبار آنرا قتل عام کردند.”(۲۲)
این حکایات دردآور، قطره ازدریا ومشت نمونه خروار ازحوادث خونبار وطن مان است که برای شما گفتم، سرزمین که قبل ازجنگ بنا به برآورد «یونسیف» فقط بیشتر ازسه درصد شان قادر به خواندن ونوشتن بودند. دریک چنین سرزمینی و دربین چنین مردمی سازمانهائی جاسوسی بزرگ دنیا وکمپانی هائی تجارتی رقابت میکنند. قربانی این رقابت های سیاسی وتجارتی زنان، اطفال، وجوانان بی گناه این سرزمین بود. فاجعه چنان گسترده وعمیق بود که به مشکل میتوان فقط گوشه ی ازانرا بیان نمود، مخصوصاً درین فرصت اندک بسیار مشکل است که حتی ازهزار یکی را بیان کنیم.
فاجعه۱۱سپتامبر باعث شد تا ایالات متحده امریکا متوجه اشتباهش شود و ازحمایت طالبان دست بردارد. این مسئله باعث شد تانیروهائی سازمان ملل وارد افغانستان شده، با کمگ جبهه ی متحدشمال طالبانرا از افغانستان برانند و بجای آن حکومت جاگزین شد که شعار دیموکراسی میدهد از حقوق بشر میگوید واز آزادی مطبوعات حمایت میکند و…گرچند این دولت با سپری شدن دوسال از عمرش (زمان خواندن مقاله) امنیت کامل آورده نتوانسته است اما بدون شک در تاریخ بعد از کودتای شوم هفت ثور بهترین حکومت است.
اکنون به نظرمن وظیفه همه ی ما انسانهاست تا این سرزمین را فراموش نه کینم چه اینکه خطر جان گرفتن مجدد طالبان وجود دارد، و این خطر وقتی منتفی میشود که مردم با بصیرت به، باورهای مذهبی شان بنگرند ودین را از باورهای سنتی جاافتاده بنام دین تمیز دهند. در نوع کمک که به افغانستان میکنیم باید دقیقاً متوجه باشیم؛ این سرزمین فاجعه دیده مستحق هر نوع کمک است، اما اساسی ترین نوع کمک مدرسه ساختن وتدریس حقوق بشربه عنوان یک مضمون درسی درمدارس است.
نتیجه
من خیلی خوشحالم که جمع مان توانستیم “انجمن انسانیت بدون مرز” را پایه گذاری نمائیم و این انجمن درنوع خود دردنیا اولین است، اعضای این انجمن آرزو دارد برای بشریت خدمت کنند، همچنانکه از نامش پیداست حد و مرز دربین انسانها نمی شناسد، اعضای افغان این انجمن از آقای «پروفیسر کیفر، خانم گابریل، خانم جمس اوبوک، آقای داکتر هرگووینچ، خانم جوسیف لیندا و خانم انتیا هاگر تشکر و قدردانی میکنند که مارا درین راه یاری داده اند؛ ما آرزو داریم به ضد هرنوع تبعیض نژادی، لسانی، مذهبی، کارنمائیم،
امید واریم روزی برسد که کنسوانسیون حقوق بشر را درمدارس افغانستان وهرکشور فقیر دیگر جزء مضامین درسی قراردهیم تاساکنین کشورها فقیر نیز بدانند که: “تمام افراد بشرآزاد بدنیا میایند و ازلحاظ حیثیت و حقوق باهم برابرند، همه دارای عقل و وجدان میباشند و باید، با همدیگر با روح برابری رفتار نمایند.”(۲۳)
حوادث سالهای اخیر به دنیا ثابت کردکه انسانها همه عضو یک پیکر واحد وبزرگی بنام انسانیت هستد، اگر اعضای این پیکر باهم کمک نکنند؛ درساختن دنیائی بری ازظلم وستم، فقرو بیچارگی موفق نمی شویم و رسالت انسانی ما انجام نمی یابد، بنا براین کمک کردن به فقرا وجنگ زدگان جزء وظایف انسانی ماست، که اگر آنرا فرا موش کنیم در انسانیت مان شک باید کرد.
شهر لینز؛ اتریش
سید ظاهرمحسنی (نوید)
زمستان سال دوهزارو سه میلادی.
فهرست مآخذ:
۱.جمهورافلاطون.صفحه۳۳۲.ترجمه فواد روحانی،چاپ تهران انتشارات علمی۱۳۸۱.
۲.میر غلام محمد غبار(افغانستان در مسیر تاریخ)چا پ قم ۱۳۷۳
۳/داکتر سید عسکر موسوی،محقق دردانشگاه آکسفورد(تاریخ هزاره ها)
۴.سایت بی بی سی.
۴/ملا فیض محمد کاتب هزاره(سراج التواریخ)
۵/صدیق فرهنگ ص۵۴۴ ج.۱ ق.۲.
۶/صدیق فرهنگ ص۵۷ج.۱ق.۲
۷/صدیق فرهنگ،ص۶۰۱.ج۱ق۲
۸/صدیق فرهنگ ص۷۱۸ج۱ق۲
۸/صدیق فرهنگ ص۶۹ج۲ (افغانستان در پنج قرن اخیر)
۹/غلام محمد غبار.
۱۰.صدیق فرهنگ.
۱۱.صدیق فرهنگ
۱۲بصیراحمد دولت آبادی(شناسنامه افغانستان.)
۱۳.احمد شاه فرزان.(افغانستان ازداود تاصعود مسعود.)
۱۴.سلطانعلی کشتمندص۴۸۵–۴۸۶و۴۹۰یادداشتهائی سیاسی ورویدادهائی تاریخی.)
۱۵/پروفیسرمحمودقاری اوف(افغانستان بعدازخروج سپاهیان شوروی)
۱۷/فرید هالیدی(محقق شرق شناس درمکتب اقتصادی لندن وابسته به دانشگاه لندن)
۱۸.جنرال نبی عظیمی (اردو وسیاست درسه دهه اخیر)
۱۹.شاه محمود حصین(مثلث بی عیب)
۲۰.احمد رشید خبرنگارپاکستانی(طالبان بازی بزرگ جهانی و…)
۲۱.احمد رشید (طالبان)
۲۲.احمد رشید (اطالبن)
۲۳.کنوانسیون حقوق بشر(ماده اول)