اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان، قومگرایی میکند و این یعنی دشمنی با جمهوریت.
ورود:
من فکر میکنم افغانستان را یک زعیم لائیک قدرتمند و قاطع میتواند نجات دهد. کسی که خود تعلّق مذهبی، قومی و زبانی نداشته باشد و از هیچ قوم، مذهب و زبانی طرفداری نکند؛ امّا در عینحال به قوم، مذهب و زبان مردم احترام بگذارد.حاکم ملّیای که به جای قوم و مذهب و زبان، عدالت اجتماعی، حقوق شهروندی و برابری انسانها را معیار و ارزش کار خود قرار دهد.
وقتی پدیده اشرف غنی درت افغانستان ظهور کرد، فکر میکردم او همان کسی است که من آرزویش را داشتم؛ شخصیتی با تحصیلات عالی و تجربه کاری بسیار که در دموکراسیهای پیشرفته غربی زندگی کرده و ظاهراً لائیک بوده و از تعصّبات قومی و زبانی به دور است.
فکر میکردم او میتواند افغانستان را از تنگناهای قوم گرایی و تعصّبات مذهبی، به سوی ملّتشدن و تحقق دموکراسی و آزادیهای مدنی عبور دهد.
نخبههای همه اقوام را گرد آورد و برای توسعه و پیشرفت افغانستان و عزّت مردم بکوشد و رهبران متعصّب قومی و مذهبی را به حاشیه براند و از میدان سیاست بیرون کند. به این علّت با قلم ناتوان خود از او حمایت هم کردهام.
امّا عملکرد اشرف غنی به خصوص در سالهای اخیر مرا سخت مأیوس کرد. او نیز مانند سلف خود کرزی یک قومگرای متعصّب است؛ یعنی که افغانستان از زاییدن فرزند ملّی عقیم شده است؟
اگر کسی مانند اشرف غنی که عوامل گونهگون ملّیاندیشی در او جمع شده، در دام قومگرایی میافتد، دیگر کدام چراغ در درون این تاریکی روشن خواهد شد؟
عملکرد
رفتار اشرف غنی با اقوام مختلف آشکارا سیاست یک بام و دو هوا را ثابت میکند. او در حالیکه تظاهرات مسلّحانه حزب اسلامی در خیابانهای کابل و تهدید حکومت از جانب افراد مسلّح او را نادیده میگیرد، سنگینترین لشکر را برای سرکوب علیپور به بهسود میفرستد.
همه میدانند که علیپور سالها بدون مزد و منّت در برابر تهاجم گروههای تروریستی از حاکمیت دولت در هزارهجات دفاع کرده است؛ امّا حزب اسلامی از بودجه دولت میخورد و روزی با طالب بیعت میکند و فردایش با داعش؛ در همانحال با صدای بلند اعلام میکند که ارگ ریاست جمهوری را محاصره و فاسدان را از آن بیرون میریزد.
نمونه جدّیتر قومگرایی اشرف غنی که اینروزها تبدیل به چالش بزرگ برای او و حکومتش شده مسأله والی فاریاب است. در شرایطی که افغانستان با بحرانهای دشوار سیاسی و امنیتی مواجه است و دیگر از سوی نظامیان خارجی حمایت نمیشود، برداشتن والی ازبک از ولایت ازبکنشین و جایگزین کردن او با والی پشتون نهایت جنون قومگرایی است.
رضایت مندی
چرا والیای که مردم فاریاب از او راضی بودند و برای رفتنش دریا دریا اشک ریختند، در ایستادگی در برابر طالبان و بسیج مردم در مقابل تروریستان کاملاً موفق بود تبدیل شود؟ در شرایطی که خطر فروپاشیدن، جمهوریت را تهدید میکند و آمدن حکومت موقت و حتّی امارت اسلامی طالبان مطرح است چه ضرورتی دارد که برخلاف خواست مردم، والی ازبک، سبکدوش و والی پشتون جای او را بگیرد؟
اگر او ناکارامد و مشکلدار است، چرا ازبک دیگری جای او را نگیرد؟
برای اینکار، هیچ توجیهی نمیتوان تراشید جز جنون قومگرایی و تلاش برای سپردن همه کشور به یک قوم. احتمال دیگر، فشار طالبان بر حکومت است.
فاریاب گذرگاه شمال است و طالبان برای فتح شمال ناچار باید از فاریاب عبور کند. والی پشتون، ممکن است در برابر طالبان مماشات کند و یا معامله و از کشتار مردم نیز باکی نداشته باشد. طالبان، یک والی پشتون ضعیف و بدون پشتوانه مردمی را به زور هم از سر راه خود برمیدارد.
جمهوریت
در این وضعیت حساس، انگار رئیس جمهور عقل خود را از دست داده است؛ از یکطرف تلاش میکند در محور جمهوریت، اجماع ملّی ایجاد کند و مردم را به حمایت از آن در مقابل امارت بسیج کند؛ از جانبدیگر با سیاستهای قومگرایانه خود، ازبکها و تاجیکها و هزارهها را از بدنه جمهوریت جدا میکند.
واقعیت این است که رئیس جمهور با این رفتارهای غیرخردمندانه خود جمهوریت را از هم میپاشد، دستاوردهای اخیر را قمار میزند و این کشتی توفانزده را به سوی غرقابهای جنگهای قومی میراند.
سیّد اسحاق شجاعی