واحد نشریهمقالات اندیشه نو
موضوعات داغ

جهان را آنگونه می بینم که دوست دارم

فردین_علیخواه|گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان

جهان را آنگونه می بینم که دوست دارم، در درس انحرافات و آسیب‌های اجتماعی و در بحث از فرایند اجتماعی‌شدن کودکان ایرانی، چند کتاب مقطع ابتدایی و لوازم‌التحریر دانش‌آموزان را با خودم به کلاس می‌برم که یکی از آنها کتاب «هدیه‌های آسمانی» است که به تعلیم‌و‌تربیت اسلامی و به طور خاص آموزش نماز اختصاص دارد. این کتابها را از دختران دانش‌آموزی گرفته‌ام که آن مقطع تحصیلی را به اتمام رسانده‌اند. شاید بپرسید که چرا کتابها را به دانشجویانم نشان می‌دهم؟ در این کتاب‌ها عکس‌هایی از دختر و پسری دیده می‌شود که با ظاهری کاملا «شرعی» مشغول انجام فریضه نماز هستند. موضوعِ مهم از نظر تحلیل اجتماعی آن است که دانش‌آموزان دختر با مدادهای رنگی تمام صورت و ظاهر دختر(مدل) حاضر در عکس‌ها را (حتی هنگام انجام فریضه نماز) امروزی کرده‌اند یعنی لب، گونه، چشم و ابروی او را به شکل دخترانی درآورده‌اند که به طور معمول در زندگی روزمره ایرانی شاهد هستیم. دانش آموزان دختر خودشان دست به کار شده اند و وظیفه رنگ آمیزی و شاداب کردن تصویر را بر عهده گرفته اند. پس از این کتاب‌ها، لوازم‌التحریر دانش‌آموزان را روی میز می‌چینم و به دانشجویان نشان می‌دهم. دفتر، مداد، پاک‌کن و دفترچه یادداشت. بر روی هر کدام از این وسایل عکس، نام و نشانی نشسته است که 180 درجه با محتوای کتاب‌های درسی در تضادند. مثلا عکس‌هایی از چند دختر نوجوان با ظاهری امروزی که میکروفون به دست گرفته‌اند و آواز می‌خوانند و می‌رقصند. عکس‌هایی از عروسک باربی در موقعیت‌ها و حالت‌های مختلف، عکس‌هایی از چند شخصیت مشهور کارتونی محصولات کمپانی والت‌دیزنی.

از نشان دادن این وسایل چه نتیجه‌ای می‌گیرم؟

برخی از جامعه‌شناسان معتقدند که مخاطب/ خواننده معنای خاص خودش را بر محتوا/ متن اعمال می‌کند. به تعبیر حرفه‌ای‌تر، خوانش خوانندگان از متن لزوما با خوانش پدیدآورندگان آن متن همسان نیست و می‌تواند در تضاد با اهداف و مقاصدی باشد که پدیدآورندگان مد نظر دانش‌آموزان اشته‌اند. در مثال بالا دانش‌آموزان معنای خاص خود را بر متن تحمیل می‌کنند. آنان کتاب و عکس‌های آنرا آن طوری تعبیر و تفسیر می‌کنند که می‌خواهند باشد. این امر بیانگر موضوعی است که برخی از متفکران و محققان جامعه‌شناسی به ویژه محققان «مؤسسه مطالعات فرهنگی بیرمنگام» با عنوان «مقاومت» از آن یاد می‌کنند.

دومین نتیجه از مثال یاد‌شده،

تعارض و تضاد نهادهای اجتماعی‌کننده در ایران است که به اشکال مختلف، حتی در وسایل داخل کیف مدرسه دانش‌آموزان نیز خودش را آشکار می‌سازد. منظور، شاهد آن هستیم که ارزش‌ها و هنجارهای جاری و ساری در «جهان زندگی» با ارزش‌ها و هنجارهای مورد نظر« سیستم» در تضاد قرار دارد. سیستم با موسیقی میانه خوبی ندارد و حال آنکه در جهانِ زندگی خانواده‌ها فرزندان خود را با افتخار به کلاس‌های موسیقی می‌فرستند. سیستم با رقص میانه خوبی ندارد ولی موسیقی و رقص در جشن تولد همین دانش‌آموزان همواره طنین‌انداز می‌شود. رقص و همخوانی دانش‌آموزان با آهنگ جنتلمن ساسی‌مانکن در حیاط برخی از مدارس کشور بهترین شاهد بر این ادعاست. سیستم دستورالعمل خاص خودش را برای پوشش دارد و این در حالی است که در جهانِ‌زندگی آنچه در کوچه، خیابان، مترو و پارک می‌بینیم با این دستورالعمل فرسنگ‌ها فاصله دارد. همچنان می‌توان این مثال‌ها را ادامه داد.

و اما پرسش مهم:

به راستی کودکانی که مدام در معرض نهادهای اجتماعی‌کننده‌ای قرار دارند که آثار و برنامه‌های همدیگر را در زمینه تعلیم‌و‌تربیت به معنای واقعی کلمه «خنثی می‌کنند» از نظر شخصیتی چه نوع کودکانی خواهند بود؟ من فکر می کنم که یکی از دلایل آنکه ما ایرانیان مخزن ارزش‌های متناقض و متضادیم همین فرایند اجتماعی‌شدن متناقض‌مان است. مثالی می زنم که فکر می کنم بسیار گویاست: چند سال قبل یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای در کشورهای همسایه مسابقه رقص ترتیب داده بود که محمد خردادیان یکی از داوران آن بود. قبل از مسابقه چند دقیقه با دختران و پسرانی که از ایران در این مسابقه شرکت کرده بودند مصاحبه می‌شد. برخی از آنان برای کسب موفقیت در رقص، یا به اهل بیت متوسل می‌شدند و یا از خانواده و دوستان‌شان می‌خواستند که در نماز برایشان دعا کنند!

فردین_علیخواه|گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان

دکمه بازگشت به بالا