اثبات ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام با استناد به آیات قرآن و حدیث غدیر
محسن شریفی
مقدمه
گروهی از مسلمانان بر این باورند که پیامبر اکرم این دار فانی را واع فرموده و کسی را برای هدایت امت و رفع اختلافات و رهبری مسلمین پس از خویش تعیین نفرمودند. از نظر ایشان آن حضرت به خاطر اعتمادی که به امت خویش داشته و یا احترامی که برای ایشان قائل بودند هرگز کسی را به عنوان خیلفه و جانشین برای امت اختیار نکرده و این امر را به عهده خود ایشان وانهاده است.
ما میگوییم پیامبر اکرم در رابطه با رهبری آینده پس از خودش سه گزینه و راه داشته است:
۱ـ بیتفاوت بوده باشد؛ ۲ـ بر عهده شورای مردم گذاشته باشد؛ ۳ـ شخص خاصی را معین کرده باشد.
آیا میتوانیم بگوییم پیامبر اکرم نسبت به رهبری آینده مردم بیتفاوت و بیخیال باشد؟ ما تاریخ را نگاه میکنیم تاریخ میگوید پیامبر اکرم نمیتوانست بیتفاوت باشد. پیامبر اکرم ۲۳ سال برای اسلام رنج کشید جنگها برپا شد و خونها داد و کشتهها دید، اصلاً یک آدم عاقل، حکیم، سیاستمدار میتواند چنین کاری کند؟ ایشان حاضر نبود برای چند روز مدینه بیرهبر باشد این قدر دقت و حکیم بود ولی آیا معقول است که حضرت برای بعد از خودش کسی را تعیین نکند؟ آنطرف امپراطوری روم بود، آن طرف امپراطوری ایران، آن طرف مدعیان دروغین پیامبر اکرمی، آن طرف یهودیان، از طرفی هم منافقان داخلی، آیا معقول است که پیامبر اکرم کسی را تعیین نکند؟ در حالیکه ما در رابطه با ابوبکر و عمر میبینیم که آن دو برای بعد از خودشان جانشین تعیین کردند ولی آنحضرت کسی را تعیین نکند.؟!!!
بنابراین با توجه به تاریخ زندگی پیامبر اکرم احتمال اول مردود است.
به عهده شورا گذاشته باشد؟ در جواب این احتمال هم باید گفت: هیچ سند تاریخی وجود ندارد که بگوییم پیامبر اکرم این مسأله را بر عهده شورا گذاشته باشد. هیچ روایتی حتی از ابوهریره در این زمینه وجود ندارد.
پس تنها احتمال صحیح این است که پیامبر اکرم باید شخص خاصی را معین کرده باشد؛ چرا که آنحضرت در طول این ۲۳ سال رهبری جامعه اسلامی فرصت کافی پیدا نکرد تا همه احکام نازل شده را با جزئیات و تفصیلات برای مردم تشریح و تبیین کند. چون در دوران حضور حضرت در مکه اصلاً عمده احکام نازل نشده بود و در دوران حضور در مدینه هم حضرت گرفتاریهای خاص خودش از جمله جنگهای پی در پی با کفار و مشرکان و صدها مشکل و گرفتاری دیگر داشتند.
بر این اساس باید پس از پیامبر اکرم کسانی از سوی خدا بیایند که اولاً آنچه را پیامبر اکرم نرسید بیان کند، به تفصیل و جزئیات بیان کنند. ثانیاً آنچه را که پیامبر اکرم بیان کرد ولی با گذشت زمان گرفتار حذف، جعل و تحریف شد، اصلاح کنند. در غیر این صورت دین اسلام آنگونه که هست به انسانهای نسلهای آینده نمیرسد و حجت بر آنها تمام نمیشود و این با حکمت خدا نمیسازد.
بنابراین این سخن اهلسنت که پیامبر اکرم کسی را پس از خودش تعیین نکرده باطل میشود. و اینکه حضرت چه کسی را تعیین کرده آیات و روایات بسیار و نیز شواهد تاریخی فراوانی چون آیات ابلاغ و اکمال دین، احادیث منزلت، سفینه، حدیث غدیر و غیره وجود دارد که همه بر ولایت و وصایت امیرالمؤمنین اشاره دارند.
نوشتار حاضر درصدد است با توجه به محتویات خطبه پیامبر اکرم در روز عید غدیر و نیز استناد به آیات قرآن، ولایت آن حضرت را اثبات برساند.
۱. ماجرای غدیر
پیامبر گرامی در سال دهم هجرت برای بجا آوردن فریضه حج به مکه عزیمت نمودند. این حج، در آخرین سال عمرحضرتش انجام شد و به همین جهت در تاریخ آن را حجهالوداع مینامند. همراهان پیامبر را که به شوق همسفری با آن حضرت بار سفر بسته بودند تا صد و بیست هزار نفر نوشتهاند. پس از گزاردن حج و به هنگام بازگشت به مدینه روز هیجدهم ماه ذیحجه در غدیر خم آیه ۶۷ سوره مائده نازل شد: «یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَالنّاس؛ ای پیامبر برسان آنچه از پروردگارت بر تو فرود آمده است و اگر نرسانی، رسالت خدای را به جا نیاوردهای و خداوند تورا از گزند مردمان در امان میدارد».
در همین هنگام پیامبر دستور میدهد که همه از حرکت باز ایستند و بازماندگان نیز برسند. پس از آن که آواى برپایى نماز جماعت به امامت پبامبر اکرم در صحراى جحفه طنین افکند و تمام آن جمعِ بسیار صف بستند، حضرت نماز ظهر را با آنان اقامه فرمود. سپس از جا برخاسته و در مقابل آنان ایستاد و فرمود:
«حمد و ثنا مخصوص خداست. از او یارى مى طلبیم و به او ایمان داریم و بر او توکّل مى کنیم. از بدى ها و اعمال ناشایست خود به او پناه مى بریم. خدایى که جز او هادى و راهنمایى نیست. و هرکس را که هدایت نمود، گمراه کننده اى براى او نخواهد بود. گواهى مى دهم که جز او معبودى نیست، و محمّد بنده و پیامبر اکرم او است. هان اى مردم! نزدیک است من دعوت حق را لبیک بگویم و از میان شما بروم. من مسؤولم و شما نیز مسؤول هستید!
سپس فرمود: «درباره من چه فکر مى کنید!؟…» (آیا من وظیفه خود را در برابر شما انجام دادم؟)
در این موقع صداى جمعیت به تصدیق خدمات پیامبر اکرم بلند شد و گفتند:
«ما گواهى مى دهیم تو رسالت خود را انجام دادى، و کوشش نمودى، خدا تو را پاداش نیک دهد».
پیامبر اکرم فرمود: «آیا گواهى مى دهید که معبود جهان یکى است، و محمّد بنده خدا و پیامبر اکرم او مى باشد و در بهشت و دوزخ و زندگى جاویدان در سراى دیگر جاى تردید نیست؟»
همگى گفتند: «آرى صحیح است، گواهى مى دهیم!»
سپس فرمود: «مردم! من دو چیز نفیس و گرانمایه در میان شما مى گذارم، ببینم بعد از من چگونه با این دو یادگار من رفتار مى نمایید؟!»
در این وقت یک نفر برخاست و با صداى بلند گفت: «منظور از این دو چیز نفیس چیست؟!»
پیامبر اکرم فرمود: «یکى کتاب خداست که یک طرف آن در دست قدرت خداوند، و طرف دیگر آن در دست شما است، و دیگرى عترت و اهل بیت من است; خداوند به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد! هان اى مردم! بر قرآن و عترت من پیشى نگیرید، و در عمل به فرمان هر دو، کوتاهى نکنید که هلاک مى شوید!»
در این لحظه، دست حضرت على را گرفت و آن قدر بالا برد که سفیدى زیر بغل هر دو براى مردم نمایان گشت، و او را به همه مردم معرفى نمود. سپس فرمود: «سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنها کیست؟»
همگى گفتند: «خدا و پیامبر اکرم او داناترند!»
پیامبر اکرم فرمود: «خدا مولاى من، و من مولاى مؤمنان هستم، و من بر آنها از خودشان اولى و سزاوارترم! هان اى مردم! «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَاحِبَّ مَنْ أحِبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیثُ دارَ ألا فلیبلّغ الشاهدُ الغائبَ؛ هر کس من سرپرست و مولاى او هستم على مولاى او است. خداوندا! کسانى که على را دوست دارند، دوست بدار; و کسانى که او را دشمن بدارند دشمن دار. خدایا! آنها که على را یارى کنند یارى کن، و آنها که دست از یارى او بردارند آنها را از یارى خود محروم ساز، و حق را بر محور وجود او بگردان! آگاه باشید که شاهدان این سخن را باید به غائبان برسانند.»
هنوز مردم پراکنده نشده بودند که آیه سوم از سوره مائده نازل شد: «… اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاْسْلامَ دینا؛ امروز دینتان را کامل و نعمت را بر شما تمام کردم و خرسند شدم که اسلام دین شماست).
پس آنگاه پیامبر اکرم فریاد شادی بر آورد: الله اکبر، دین خدا کامل شد و پروردگار به رسالت من و امامت علی پس از من خشنود گشت.
پس از این مراسم، مردم به امیرالمؤمنین علی، شاد باش گفتند. از کسانی که پیشاپیش اصحاب به حضرت علی تبریک و تهنیت گفتند، ابوبکر و عمر بودند که گفتند: بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یا عَلی اَصْبَحْتَ مَوْلای وَ مَوْلی کُلِّ مَوْمِنٍ وَ مَؤْمِنَهٍ، ای خوشا به حال تو یا علی، که مولای من و مولای هر زن و مرد با ایمان شدهای.
یکصد و ده نفر از اصحاب پیامبر اکرم که در غدیر حاضر بودهاند، این حدیث را بیهیچ واسطه از پیامبر نقل کردهاند، همچنین هشتاد و چهار نفر از تابعین.
۲. دلایل و شواهد اثباتکننده ولایت امیرالمؤمنین
محتوای خطبه پیامبر اکرم و وقایع و عکسالعملهایی که در همان روز از سوی مسلمین به وقوع پیوست، میتواند بهترین و روشنترین دلیل و شاهد بر اثبات ولایت امیرالمؤمنین باشد که در ادامۀ نوشتار به تکتک آنان به اختصار اشاره خواهد شد:
۲. ۱. دلایل قرآنی
۲. ۱. ۱. آیۀ تبلیغ
یکی از آیاتی که میتوان بر اثبات ولایت امیرالمؤمنین به آن استناد کرد آیه ۶۷ سوره مائده است که خداوند متعال میفرماید: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما انْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رَسَالَتَهُ واللَّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَایَهْدِی القَوْمَ الکَافِرین».
با این استدلال که مصداق «ما انْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ» ولایت امیرالمؤمنین است زیرا اولاً خداوند متعال در این باره اهتمام بسیاری کرده و مطلبى که پیامبر اکرم مأمور به ابلاغ آن شده است، اساس و ستون رسالت و نبوّت است؛ چرا که اگر پیامبر اکرم آن را به انجام نرساند، گوئیا نبوّت خویش را به انجام نرسانیده است! و این امری جز مسأله امامت و ولایت امیرالمؤمنین نمیباشد.
ثانیاً تضمینى که خداوند در این آیه شریفه براى حفظ جان پیامبر اکرم کرده و به آن حضرت وعده محافظت در مقابل خطرات احتمالى داده، نشانه دیگرى بر بزرگى و اهمّیّت مضمون این آیه مبارکه است. محتواى مأموریّت پیامبر اکرم به قدرى مهم و سرنوشت ساز است که احتمال خطرات جانى مىرود و واکنشهاى مختلف را بعید نمىسازد؛ ولى خداوند پیامبر اکرمش را در مقابل تمام خطرات و ضررهاى احتمالى بیمه و ضمانت مىکند. و لذا این سؤالات در ذهن خطور میکند که آن مطلب مهمّى که آیه تبلیغ از آن خبر مىدهد چیست؟ و مأموریّت مهمّ پیامبر اکرم که احتیاج به تضمین صریح الهى دارد کدام است؟ و آن حضرت باید چه مطلبى را به مردم بگوید که مساوى با تمام رسالت اوست؟ و خداوند هم از پیامبر اکرمش چه چیزى را مىخواهد که از سویى او را تهدید و از سوى دیگر وعده حفظ جانش را مىدهد؟
نتیجه این که، آیه شریفه فوق، با قطع نظر از روایات و اقوال و آراء مفسّران و آنچه در تاریخ آمده، دلالت بر ولایت امیرالمؤمنین على دارد.
۲. ۱. ۲. آیۀ اکمال
از جمله آیاتی که دلالت بر ولایت امیرالمؤمنین دارد و میتواند پشتوانه محکمی برای حدیث غدیر در افاده معنای ولایت و امامت باشد آیه معروف به اکمال است. چنانچه خداوند متعال میفرماید: «… اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاْسْلامَ دینا»
در این آیه شریفه سخن از یک روز بسیار بزرگ و با شکوه است، که نقطه عطفى براى مسلمانان شمرده شده است. روزى که یأس دشمنان، إکمال دین، إتمام نعمتهاى الهى و رضایت و خشنودى پروردگار، ارمغان آن است. حال این سؤال مطرح میشود که این چه روزى است که داراى چنین ویژگىهاى مهمى مىباشد؟
وقتی روزهاى عمر شریف پیامبر اکرم را بررسى مىکنیم، میبینیم مهمترین روزهای عمر حضرت عبارتند از:
۱٫ روز بعثت: اولین روزى است که حضرت به پیامبری مبعوث شد. هنوز اتفاقى نیفتاده است که بگوییم امروز دین کامل شد!
۲٫ روز هجرت: هنگام هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه هم، نه دین کامل شده بود و نه کافران مایوس گشته بودند، زیرا از هر قبیلهاى یک نفر آمده بود تا پیامبر اکرم را بکشند. و آنحضرت على را در جاى خود نهاده بود. پس از آن نیز جنگهاى بسیارى به راه انداختند.
۳٫ روز پیروزى: مسلمانان در برخى جنگها پیروز مىشدند و در برخى شکست مىخوردند. آنجا که شکست مىخوردند کفار امیدوارتر مىشدند و آنجا که پیروز مىشدند دشمن مأیوس نمىگشت و در صدد حملهاى دیگر برمىآمد.
۴٫ روز فتح مکه: گرچه با فتح مکه، کافران از غلبه بر پیامبر اکرم مایوس شدند، اما امید داشتند با مرگ آنحضرت، مسلمانان دچار ضعف گشته و آنان غالب گردند، زیرا پیامبر اکرم پسرى نداشت که ادامه دهنده راه او باشد.
۵٫ روز نصب امام: روشن است هیچ موضوعى نیست که مایه ناامیدى کامل دشمنان گردد، جز تعیین جانشین، آن هم جانشینى همچون على که شجاعت و زکاوت او مورد پذیرش همه، از دوست و دشمن بود. و این امر در روز هجدهم ذىالحجه در سرزمین غدیر خمّ اتفاق افتاد و حضرت على به امامت مسلمین منصوب گردید. کسى که امام خمینى دربارهاش فرمود: اگر پیامبر اکرم هیچ کارى نمىکرد و فقط یک على تربیت مىکرد، کافى بود.
۲. ۱. ۳. آیۀ سأل سائل
یکی دیگر از آیاتی که درباره غدیر خم نازل شده و دلالت حدیث غدیر را بر امامت و ولایت امیرالمؤمنین تأیید میکند، آیات ۱ تا ۳ سوره معارج است. بدین بیان که وقتی خطبه غدیر پایان یافت و مسأله بیعت با امیرالمؤمنان على به طور جدّى مطرح شد، شخصى به نام «حارث بن نُعمان فهرى» نزد پیامبر اکرم آمد و با حالى آشفته به حضرتش چنین خطاب کرد: اى محمّد! از طرف خدا به ما دستور دادى که گواهى بدهیم خدایى جز او نیست و تو هم پیامبر اکرم او هستى و گفتى نماز و روزه و حج به جاى آوریم و زکات بپردازیم ما هم همه را قبول کردیم. اما تو به اینها راضى نشدى تا این که دست پسرعمویت را گرفتى و بالا بردى و او را بر ما برتر قرار دادى و گفتى: «هر که من مولاى او هستم، على نیز مولاى اوست». آیا این مطلب از جانب خود توست یا از طرف خدا؟
پیامبر اکرم فرمود: واللَّه الّذی لا إله إلّاهو! إنّ هذا من اللَّه؛ سوگند به خدایى که معبودى جز او نیست، این مطلب از طرف خداوند است.
آن مرد نیز به پیامبر اکرم پشت کرده و همان طور که به سوى مرکب خود مىرفت گفت: خدایا! اگر آنچه محمّد مىگوید راست است، سنگى از آسمان بر ما فرود آور و یا به عذابى سخت ما را مبتلا کن.
و پیش از آن که به مرکب خود برسد خداوند متعال سنگى بر او نازل فرمود که بر سرش فرود آمده و از نشیمنگاهش خارج شد و در همان لحظه هلاک گشت. سپس خداوند متعال این آیههاى شریفه را بر پیامبر اکرمش وحى فرمود که اینها آخرین آیههاى نازل شده در مورد غدیر بودند: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ* لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ* مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ؛ تقاضا کنندهاى درخواست واقع شدن عذابى کرد که براى کافران فرود آید که هیچ دفع کنندهاى بر آن نیست. از سوى خداوندى که صاحب معارج است».
بنابراین آیات مذکور از جمله شواهد و قرائنی است که دلالت بر معنای سرپرستی و ولایت در حدیث غدیر دارد؛ زیرا اگر مقصود از مولا در حدیث غدیر محبت و یا نصرت بود، چه ضرروتی داشت که حارث به نعمان این گونه با پیامبر اکرم محاجّه کند و در نهایت امر از خداوند تقاضای مرگ کند؟ به طور حتم او از حدیث غدیر معنای سرپرستی و امامت امیرالمؤمنین علی را فهمیده بود، لذا به جهت عنادی که با حضرت داشت تحمل نیاوده، حسد او باعث شد که چنین درخواستی از خداوند نماید.
۲. ۲. دلایل مُستَفاد از متن خطبه
۲. ۲. ۱. دلیل اول
پیامبر اکرم در آغاز خطابه خود، از مرگ و رحلت خویش سخن مى گوید و مى فرماید: «إنّی أَوْشَکُ أَنْ اُدْعى فَاُجِیبَ؛ نزدیک است دعوت حق را لبیک بگویم.» این جمله حاکى از آن است که حضرت مىخواهد براى پس از رحلت خود چارهاى بیندیشد و خلائى را که از رحلت آن حضرت پدید مى آید، پر کند. آنچه مىتواند چنین خلائى را پر کند، تعیین جانشینى است لایق و عالم که زمام امور را پس از رحلت آن حضرت به دست بگیرد، نه چیز دیگر.
هرگاه ولایت را به غیر خلافت تفسیر کنیم، رابطه منطقى کلمات پیامبر اکرم به طور آشکار به هم مىخورد، در حالى که او از فصیحترین و بلیغترین سخن گویان است. و چه قرینهاى از این روشنتر براى مسأله ولایت پیدا مىشود؟
۲. ۲. ۲. دلیل دوم
پیامبر اکرم در آغاز سخن خود، از مردم سه اصل مهمّ اسلامى را اقرار گرفت و فرمود: «أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أنْ لا إِلهَ إلاّ اللّهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ و رَسُولُهُ وَ أَنَّ الجنَّهَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقُّ؟؛ آیا شما گواهى نمى دهید که معبودى جز خداى یکتا نیست، محمّد بنده و رسول خدا است، و بهشت و دوزخ حق است؟»
هدف از این اقرار گرفتن چه بود؟ آیا جز این است که مى خواهد ذهن مردم را آماده کند، تا مقام و موقعیّتى را که بعداً براى امیرالمؤمنین على ثابت خواهد کرد، به مانند اصول پیشین تلقّى نمایند و بدانند که اقرار به ولایت و خلافت وى، در ردیف اصول سه گانه دین است که همگى به آن اقرار و اعتراف دارند؟ اگر مقصود از «مولى» دوست و ناصر باشد، رابطه این جمله ها به هم خورده و کلام، استوارى خود را از دست مى دهد. و پیوند کلام به هم مى خورد، آیا چنین نیست؟
۲. ۲. ۳. دلیل سوّم
پیامبر اکرم پیش از بیان جمله «مَنْ کُنْتُ مَوْلاه…» این سؤال را مطرح فرمود: «اَلَسْتُ أَولى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟ آیا من از خود شما به شما سزاوارتر و شایسته تر نیستم؟»
حضرت در این جمله، لفظ «اولى به نفس» به کار برده، و از همه مردم نسبت به اولویّت خود بر آنها اقرار گرفته است، سپس بلافاصله فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ; کسى که من مولاى او هستم، على مولاى او است.»
هدف از تقارن این دو جمله چیست؟ آیا جز این است که مىخواهد همان مقامى را که خود پیامبر اکرم به نصّ قرآن دارد، براى على نیز ثابت کند؟ با این تفاوت که ایشان پیامبر است و على امام. در نتیجه معنى حدیث این مىشود: هر کس من نسبت به او اولى هستم، علی نیز نسبت به او اولى است» و اگر مقصود پیامبر اکرم جز این بود، جهت نداشت براى اولویّت خود از مردم اقرار بگیرد. چقدر دور از انصاف است که انسان این پیام پیامبر اکرم را نادیده بگیرد. و از کنار قرینهاى به این روشنى به آسانى بگذرد و چشم خود را به روى آن ببندد.
۲. ۳. شواهد پس از ایراد خطبه
۲. ۳. ۱. شاهد اوّل
در روز واقعه تاریخى غدیر، حسان بن ثابت شاعر رسول خدا، با کسب اجازه از آنحضرت برخاست و مضمون کلام پیامبر اکرم را در قالب شعر ریخت. این مرد فصیح و بلیغ و آشنا به رموز زبان عرب، به جاى لفظ «مولى»، کلمه امام و هادى را به کار برد و چنین سرود:
فقال له: قُم یا على فانّنى رضیتک من بعدى إماماً و هادیاً
فمن کنت مولاه فهذا ولیّه فکونوا له أنصار صدق موالیا
یعنی پیامبر اکرم به على فرمود: اى على برخیز که من تو را بعد از خود به عنوان امام و هادى انتخاب کردم! پس هر که من مولاى او هستم این على مولاى اوست. اى مردم موالى و یاران راستین او باشید.»
چنان که روشن است وى از لفظ «مولى» که در کلام پیامبر اکرم بود، جز مقام امامت و پیشوایى و هدایت و رهبرى امت، چیز دیگرى استفاده نکرده است. در حالى که از اهل لغت و فصیحان عرب محسوب مى شود.
۲. ۳. ۲. شاهد دوم
پیامبر اکرم پس از جمله «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ…» چنین فرمود: «اَللّهُ أَکْبَرُ عَلى إکْمالِ الدِّینِ وَ إتْمامِ النِّعْمَهِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسالَتِى وَ الْوِلایَهِ لِعَلىٍّ مِنْ بَعْدِى؛ اللّه اکبر! بر کامل نمودن این دین و به سرحد کمال رساندن نعمت و رضایت پروردگار!»
هرگاه مقصود، دوستى و یارى فردى از مسلمانان است، چگونه با ایجاب مودّت و دوستى على و نصرت او، دین خدا تکمیل گردید، و نعمت او به منتهى رسید؟ روشنتر از همه این که مىگوید: خداوند به رسالت من و ولایت على بعد از من راضى گردید.
آیا اینها همه دلیل روشن بر معنى خلافت نیست؟
۲. ۳. ۳. شاهد سوم
چه دلیل و شاهدی روشنتر از این که شیخین (عمر و ابوبکر) و گروه بىشمارى از یاران رسول خدا پس از فرود آمدن آن حضرت از منبر، همگى به على تبریک گفته و موضوع تهنیت تا وقت نماز مغرب ادامه داشت و شیخین از نخستین افرادى بودند که به امام یا این عبارت تهینت گفتند: «هَنیئاً لَکَ یا عَلِىَّ بْنِ أبِی طالِب أَصْبَحْتَ و أَمْسَیْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى کُلِّ مُؤْمِن وَ مُؤْمِنَه؛ گوارا باد بر تو یا على، صبح کردى و شام کردى در حالى که مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ایمان هستى»!
حضرت على در آن روز چه مقامى به دست آورد که شایسته چنین تبریکى گردید؟ آیا جز مقام زعامت و خلافت و رهبرى امّت که تا آن روز به طور رسمى ابلاغ نشده بود، شایسته چنین تهنیت مى باشد، در حالیکه محبّت و دوستى چیز تازه اى نبود؟
۲. ۴. دلیل عقلی
اگر هدف پیامبر اکرم فقط اعلان مراتب دوستى على بود، عقلاً قابل قبول نیست که این مسأله در چنان هواى گرم و سوزان مطرح گردد؛ چرا که کاروان یکصد هزار نفرى را از رفتن باز دارد و مردم را در آن هواى گرم روى ریگها و سنگهاى داغ بیابان بنشاند و خطابه مفصّل بخواند؟
مگر قرآن همه افراد جامعه با ایمان را برادر یکدیگر نخوانده بود، چنان که مى فرماید: «إنّما المُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ؛ افراد با ایمان برادر یکدیگرند».مگر قرآن، در آیات دیگرى افراد با ایمان را دوست یکدیگر معرفى نکرده است؟ و حضرت على نیز عضو همان جامعه با ایمان بود، دیگر چه نیازى بود؟ و به فرض که مصلحتى در اعلام این دوستى بود، احتیاج به این مقدّمات و این همه شرایط سخت نبود، در مدینه هم ممکن بود؟ به یقین مسأله بسیار مهمترى بوده که نیاز به این مقدّمات استثنایى داشت، مقدّماتى که در زندگى پیامبر اکرم بىسابقه بود، و نظیر آن هرگز تکرار نشد.
جمعبندی و نتیجه بحث
از آنچه گذشت روشن میشود که با این قرائن روشن، اگر کسى در مقصود پیامبر اکرم که همان خلافت و زعامت مسلمین است شک کند شگفت آور نیست؟ آنها که تردید مىکنند چگونه وجدان خود را قانع مىسازند، و پاسخ پروردگار را روز رستاخیز چه خواهند داد؟
بنابراین جریان غدیر، تنها رخدادی تاریخی و یا گذرگاهی جغرافیایی نیست. غدیر نه تاریخ است و نه جغرافیا، نه روایت است و نه درایت، نه سیاست است و نه حکومت، غدیر همه اینها هست، غدیر ولایت است و ولایت. غدیر سر فصل عقیدهای است که سرچشمه همه طاعتها و نمود همه رسالتهاست. غدیر اکمال دین است و اتمام نعمت، غدیر پیوند رسالت است و ولایت. پیشوند غدیر رسالت است و نبوت و پسوند آن امامت است و ولایت. و برماست که با درک عظمت غدیر و پدید آورندگان آن، عقاید و اخلاقمان را با ولی خدا بسنجیم و بر وفق آن گام برداریم.
منابع و مآخذ
۱٫ قرآن کریم.
۲٫ آیات غدیر؛ محمد رضوانی، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ دوم، ۱۳۸۹٫
۳٫ البدایه والنهایه (تاریخ ابن کثیر)؛ اسماعیل بن عمر قرشى بصرى معروف به ابن کثیر، چاپ دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ یکم، سال ۱۴۰۷٫
۴٫ تاریخ بغداد؛ خطیب بغدادى، دار الکتب علمیّه، بیروت، لبنان، چاپ اول، سال ۱۴۱۷٫
۵٫ تفسیر ثعلبى (الکشف والبیان)؛ امام ثعلبى، نشر مصطفى بابى حلبى، مصر، سال ۱۳۸۸٫
۶٫ حدیث غدیر سند گویای ولایت؛ ناصر مکارم شیرازی، قم، مدرسه امام علی بن ابیطالب، ۱۳۸۲٫
۷٫ الخصائص؛ عبدالرحمان احمد بن شعیب نَسائى، مجمع إحیاء الثقافه الإسلامیه، قم، ایران، چاپ اول، سال ۱۴۱۹٫
۷٫ الدر المنثور فى التفسیر بالمأثور؛ جلال الدین سیوطى، دار الکتب علمیّه، بیروت، چاپ اول، سال ۱۴۲۱٫
۸٫ شواهد التنزیل؛ حافظ عبیداللَّه بن احمد، معروف به حاکم حسکانى، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، چاپ اول، سال ۱۴۱۱٫
۹٫ الصّواعق المُحرقه؛ ابن حجر هیتمى مکّى، مکتبه القاهره، قاهره، مصر.
۱۰٫ غدیر در قرآن؛ محسن قرائتى، انتشارات مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن، تهران، چاپ دوم، ۱۳۸۸٫
۱۱٫ الغدیر؛ علامه عبدالحسین احمد امینى، مرکز الغدیر، قم، ایران، چاپ اول، سال ۱۴۱۶٫
۱۲٫ الفصول المهمّه فی معرفه الأئمّه؛ ابن صباغ مالکى، مکتبه دار الکتب التجاریه.
۱۳٫ نفحات الأزهار فی خلاصه عبقات الأنوار؛ آیه اللَّه سید على حسینى میلانى، قم، نشر الحقایق، چاپ دوم، سال ۱۴۲۶٫